چراغ روشن شطرنج ایران

«آچــــــــمز»
چراغ روشن شطرنج ایران
به قلم استاد "محمد زارعی"

جام جهانی 2017


Levon Aronian  Chess World Cup
آرونیان، قهرمان جام جهانی

همه از یک خانواده ایم


ااا











ا

بخش ایران در سایت نتایج

اپلیکیشن های شطرنج

ا
چس 24 [شطرنج 24]
یک اپلیکیشن عالی شطرنجی
Chess24 Application
ا


 بازی با مگنوس کارلسن
Play Magnus Application


 پلی چس آنلاین 

PlayChess Application

 فریتس (نسخه اندروید) 

اپلیکیشن فریتز شطرنج


استوکفیش

Stockfish Application

چس:  آی او اِس - اندروید

 Chess.com Application 


فالوچس:  آی او اِس - اندروید

Follow Chess Application


شطرنج شردر 

Shredder Chess Application

تاکتیک های شطرنج (iOS) 

Chess Tactics Application


ساعت شطرنج
آی او اِس - اندروید

Chess Clock Application
سایر اپ های شطرنجی

سه باور غلط در شطرنج

سه باور غلط درباره ی شطرنج
برگردان از "رامان رامتین"

نابغه ی دوران



الکساندر آلخین، نابغه ی دوران

با تشکر از "غلامرضا خواجویی نژاد"

اینستاگرام آچمز
گشایش پارسی



گشایش پارسی

به کوشش "مهدی دوستکام"

آچمز در آپارات

Chess.com

چس بمب

تست

شش روز کاملاً شطرنجی در ایران

روز سّوم و دور چهارم هم اضافه شد

روزنوشت های "مهدی کوثری" از شش روز حضورش در شطرنج ایران



شش روز کاملاً شطرنجی در ایران
به قلم جناب آقای مهدی کوثری

حدوداً 33 سالی می شد که با وجود عشق و علاقه ی فراوان، موفق به دیدن یا شرکت در یک مسابقه ی شطرنج در ایران نشده بودم. علّت تنبلی بوده یا بد شانسی زیاد مهم نیست. مهم این بود که این بار وقتی خبردار شدم یکی از مهم ترین مسابقات بین المللی یعنی جایزه بزرگ بانوان در تهران برگزار می شود، عزم جزم کرده و بلیطی برای یک سفر 6 روزه ی شطرنجی به ایران تهیّه کردم. برگزاری چهاردهمین دوره مسابقه ی بین المللی جام خزر همزمان در زیباکنار در همان روزها شادی های بنده را دو چندان کرد، چون می شد یک روز از این 6 روز را هم به جام خزر اختصاص داده و موج بزرگِ اساتید ایران و درجه داران بین المللی، دختر و پسر، بزرگ و کوچک و ... را که مدت ها بود آرزوی دیدن آن ها را از نزدیک داشتم، دیده و با آن ها صحبت کرده و عکس و امضاء هم گرفت. امّا این که هر دو مسابقه در یک روز و به طور همزمان شروع می شد جای شگفتی داشت چون اکثر بازیکنان شطرنجِ ایران جهت شرکت در مسابقات خزر راهی زیبا کنار شده و این موضوع مسابقات جایزه بزرگ تهران را به شدت تحت تاثیر قرار داده و با فقر شدید تماشاچی روبرو می کرد. ضمن این که حضور اساتید شطرنج ایران به گرمی مسابقات کمک فراوان می کرد. برگزار کنندگان جام خزر با چندین سال تجربه باید این مُهم را در مدّ نظر قرار می دادند و به هرشکلی که شده با تغییر تاریخ مسابقات، آن هم چند روز زودتر یا دیرتر و با تکیه بر تجربه ی 13 ساله ی خود به کمک برگزار کنندگان مسابقات جایزه ی بزرگ می شتافتند. هرچند برگزار کننده در تهران طوری به خود اطمینان داشت که با یک تشکّر خشک و خالی، تقریباً هر کمکی را رد می کرد. بنده خودم بارها به آقای "مهدی پور" که از برگزارکنندگان و داوران بسیار باتجربه و خوشفکر و از دوستان من می باشد، تلفنی اصرار کرده بودم که پای آبروی کشور و شطرنج در میان است و از وی خواسته بودم از هیچ کوششی فروگذاری نکند امّا ایشان به من اطمینان داد که قبل از توصیه و خواهش های من، ایشان به برگزار کننده پیشنهاد همکاری کرده، امّا آن ها ضمن تشکر، ابراز کرده اند که همه چیز تحت کنترل و به خوبی پیش می رود و نیازی به کمک نیست...

ساعت 1 و 21 دقیقه ی صبح روز جمعه 23 بهمن ماه هواپیما در تهران به زمین نشست و من بیش از هر روز دیگری شادمان، چون تا ساعاتی دیگر می توانستم دور دوّم مسابقات را با حضور قهرمان شطرنج ایران خانم "خادم الشریعه" از نزدیک ببینم. ناگفته نماند که بغیر از برادر ِهمسرم و همسرشان که بیشترین زحمات سفرِ بنده را با خوشرویی کامل تقبّل کرده بودند، هیچ کس از  اقوام از آمدن من به ایران خبردار نبود و به قول ایشان چراغ خاموش وارد ایران شده بودم! علت هم واضح است چون گردهمایی در اولین ساعات روز جمعه با اقوام و دوستان باعث می شد که بر اثر خستگی مفرط و بی خوابی نتوانم به مسابقات جایزه بزرگ در آن روز برسم.

 

روز اوّل و دور دوّم مسابقات:

دَم دمای ساعت یک بعد از ظهر بود که بعد از ریش زدن و دوش و عطر و ادوکلن و پوشیدنِ لباسی تر و تمیز و مرتب، چند شاخه گل خریده و در کنار یک هدیه ی کوچکی که از فرودگاه هیتروی لندن برای استاد گرانقدرمان "سارا خادم" جهت تقویت روحیه ی وی خریده بودم، گذاشته و راهی محل مسابقات شدم. البته از قبل با دوست گرانقدرمان جناب "رضا مهدی پور" مدیر محترم «سایت آچمز» قرار گذاشته بودم که کمی قبل از مسابقه دیدار داشته و با هم نماینده ی کشورمان را دیده و گُل و کادو را به ایشان هدیه کنیم. همین طور هم شد و قبل از بازی همدیگر را ملاقات و سپس استاد سارا و پدرشان را دیده و کادو و گل باعث شادمانی قهرمان ایران و پدر محترم شان شد. البته آقای "مهدی پور" از ساعتی قبلش نگران کسالت و سردرد سارا (در آستانه ی نبردش با حریف هندی که اصلاً از او دل خوشی نداشت) بود اما پس از این که سارا گفت حالا دیگر حالش خوب است، خیال او هم راحت شد.

در نگاه اوّل ساختمان فدراسیون نسبتاً مقبول به نظر می رسید به خصوص که تبلیغات مسابقه هم متعدد و هم در اندازه های کوچک و بزرگ کم نبودند. با دیدن تبلیغاتِ مسابقه، فدراسیون شطرنج و برگزارکننده یک امتیاز مثبت گرفت. چند قدم جلوتر دختر خانمی که یک دوربین عکاسیِ بزرگ و حرفه ای در دست داشت جلو آمده ضمن خوش آمد گویی خودش را "سلطانی" (که بعدها متوجه شدم مسئول روابط عمومی فدراسیون هستند) معرفی کرد و تقاضای یک مصاحبه ی کوتاه کرد امّا هیجان دیدنِ مسابقات باعث شد که از ایشان خواهش کنم که مصاحبه را به وقت دیگری موکول نمایند. ضمن این که باز هم برگزار کننده یک امتیاز مثبت دیگر در پرونده ی خود درج نمود.

در مورد سالن مسابقات و نحوه ی برگزاری در «سایت آچمز» و شاید جاهای دیگر مطلب هست و در اینجا فقط سریع و کوتاه به آن اشاره می کنم: بنده خبر داشتم که برخی از برگزارکنندگان تجربه ی داوری در مسابقات بین المللی را در کارنامه ی خود داشته اند امّا با دیدنِ سالن، به نظرم رسید که طرح کُلیِ سالن مسابقات از طرف کسانی ست که چگونگیِ برگزاریِ یک مسابقه ی بین المللی را ندیده و یا تجربه ای در مورد برگزاری مسابقه نداشته و یا حتّی به خود زحمت نداده بودند که از تجربه ی دیگران ایده گرفته و از آن استفاده کنند. قسمت اصلی سالن که مربوط به بازیکنان بود انصافاً قشنگ و تر و تمیز بود و آرم مسابقات و تصاویری از تخت جمشید در چپ و راست بیانگر عظمت ایران بود و باز هم یک امتیاز مثبت برای برگزار کننده امّا اشتباه کلیدی برگزار کننده که مشکلات متعددی را باعث شد، این بود که قطعاً باید قسمت تماشاچی با قسمت بازیکنان عوض می شد. در آن صورت بازیکنان می توانستند در صورت بروز حادثه به راحتی از در و پله های اضطراری!! پشت خارج شوند. ضمن این که در بیرون از سالن علاقه مندان نیز این امکان را داشتند تا پس از  هر بازی با بازیکنان عکس و از آن ها امضاء گرفته و یا با آن ها صحبت کنند. تماشاچیان هم مثل همه از دربِ اصلی می توانستند وارد شوند. در جلوی ساختمان فدراسیون در حیاط، کمبودِ یکدست شطرنج بسیار بزرگ روی زمین و چنین فانتزی هایی احساس می شد... وجود یک بوفه یا کافه ی کوچک (مثلاً در طبقه ی دوّم) و یک نمایش گر جهت دیدن بازی ها در طبقات الزامی به نظر می رسید. به راحتی می شد سه گروه دو نفره از دختران و پسران ِنوجوان در نزدیک در ورودی و در طبقات مستقر کرد که لباس شطرنجی پوشیده و به راهنمایی تماشاگران بپردازند و برای این که خسته نشوند راس هر ساعت شیفت هایشان را عوض کنند... عجیب بود امّا چیزی که ما دیدیم این بود که تماشاچیان اجازه ی ورود به سالن کنفرانس خبری را هم نداشتند!!! این سالنِ بدون تماشاگر بیشتر به اتاق بازجویی شباهت داشت. بنده مسابقه ی بین المللی زیاد دیده ام، اما هرگز اتاق کنفرانس بدین شکل ندیده بودم. همه ی افراد برگزار کننده باید آرم روی سینه داشته که نام و مسئولیت فرد را نشان می داد که مراجعه کننده و تماشاگران گیج و سردرگُم نشوند، ولی به جز نگهبان ها که کارت داشتند، افرادی بودند در حالی که کارتی نداشتند دائم تذکر می دادند و خلاصه این که تا حدودی هرکی هرکی و هردمبیل بود. به جز نوشته های روی آرم مسابقات که فارسی و انگلیسی و خوب و زیبا بود، نوشته هایی جهت راهنمایی تماشاگر و مراجعه کننده برای خودی و خارجی ها که درست و حسابی باشد، وجود نداشت و در گوشه و کنار گاهی اوقات روی یک کاغد کوچک، چیزی نصفه نیمه به فارسی و گاهی هم یک کلمه ی مخفّف انگلیسی لابلای آن دیده می شد. در این مورد از سرتا پای زبان انگلیسی، برگزارکننده فقط دو حرف "ID" به معنی کارت شناسایی را به کار گرفته و آن را لابلای چندین کلمه ی فارسی چپانده بود و این کار ابداً در کلاس یک مسابقه ی مهمِّ بین المللی نبود.

اگر اشتباه نکنم برای مسابقه حدود 8-7 نفر گارد در گوشه و کنار و قسمت ورودی تماشاچیان و طبقات مختلفِ فدراسیون تعیین شده بود. برایم عجیب بود، برای مسابقه ای که برخی مواقع تعداد تماشاچیانش به 10 نفر هم نمی رسید این همه گارد وجود داشت! می شد در طبقه ی پائین برای آن ها اتاقی جداگانه در نظر گرفت و هر از گاهی تعدادی از آن ها با لباسی شیک و مرتب چرخی در بیرون و داخل ساختمان می زد. ساختمان هم که از مدت ها پیش به دوربین مدار بسته مجهز بوده و هست. وقتی وارد محیط مسابقه ای می شویم و در هر طبقه و راه پله مُدام گارد هست، احساس نامطبوعی به مراجعه کننده یا تماشاچی دست خواهد داد. ناگفته نماند که افراد گارد تا آنجایی که من دیدم بسیار مودّب و مهربان بودند تا جایی که یکی از آن ها که در روز چهارم از من کارت شناسایی خواسته بود، بعداً از آن همه پله پایین آمده و می خواست مطمئن باشد که موجب رنجش بنده نشده است، در حالی که ایشان به حق و به درستی، فقط به وظیفه ی قانونی خود عمل کرده بود. مسئولان فیده هم سهل انگار به نظر می رسیدند. علت هم این است که آن ها ابتدا باید بسیاری از چیزهایی را که در بالا اشاره کردم کنترل کرده و بعد اجازه ی افتتاحیه و شروع مسابقه را می دادند. از این جمع سهل انگار باید پرسید چنان چه کسی ناراحتی قلبی یا پا درد و یا روی صندلی چرخدار بود و می خواست به تماشای مسابقه بیاید چه کار باید می کرد و اگر تشنه می شد و یا قصد آویزان کردن لباس خود را داشت و دنبال مسئولی بود برای سوالی و مواردی مشابه، تکلیف چه بود؟! استاندارهای بسیار پیش پا افتاده که جزو شروط اصلیِ برگزاری هر مسابقه ای است در اینجا رعایت نشده بود. خیلی دوست داشتم که با توجه به شرایط برگزاری، از شرکت کنندگان جویا شوم که باز هم اگر چنین مسابقاتی در تهران برگزار شود، خواهند آمد یا نه؟ در مورد تماشاگر که ابداً نیازی به پرسش نیست و به نظر من و با وضعی که من دیدم احتمال بسیار ضعیفی وجود دارد تماشاگری خارجی حاضر شود با چنین وضع اسفناکی باز قدم به ایران برای دیدن مسابقه ی شطرنج بگذارد. البته بنده این مطلب را در دیدار کوتاهی که با آقای پریچهره (سرپرست فدراسیون شطرنج) داشتم صریحاً به ایشان گفتم.

به نظر می رسید تماشاچی در این مسابقات قبل از شروع  و در حین مسابقات به هیچ گرفته شده بود و برای برگزارکنندگان تنها مرغ همسایه غاز بوده است! بازیکن خارجی باید راضی باشد و تماشاگرِ خودی به هیچ گرفته شده بود!!

رسیدنِ تماشاچی تا سالن مسابقات یعنی گذر کردن از یک منطقه که متروکه بود و در کنارِ آن دکّه ای کوچک که شخصی در آن بود و ضمن تحویل گرفتن تلفن همراه، کارتی ارائه می کرد که با آن می شد به سالن بازی ها رفت. هرچند بوی بدِ توالت های کثیف و سطل بزرگ آشغال و پلّه های فراوان آهنی که شبیه خروجی اضطراری!! بودند، تا رسیدن به طبقه ی سوّم و رسیدن به سالن مسابقه آسان نبود، امّا همواره شخصی که در داخل دکّه بود، خوشرو و مهربان بود.

در سالن مسابقه هستیم. طراحی بخش تماشاچیان هم غیر حرفه ای است. از آنجا که سالن و بخش تماشاچیان هم سطح است تماشاگران حداقل در حالت نشسته اشراف خوبی به صفحه های بازی ندارند. سارا غرق در تفکر است و پدرش هم در کنار من. به قدری سارا هیجان زده به نظر می رسد و استرس دارد که هر وقت نیم نگاهی به طرف قسمت تماشاچیان می اندازد این استرس مثل یک موج به من و دیگران هم اصابت می کند و به همین خاطر سعی می کردم تا آنجایی که ممکن است به وی نگاه نکنم و حواسم به پرده ی نمایش باشد. متاسفانه نمایشگر پخش زنده تصویری و مفسر مسابقات کار نمی کرد اما از طریق ویدیو پروژکتور هر شش بازی را با هم می شد دید امّا جای نامناسب پرده ی نمایش باعث می شد که بعد از مدتی کوتاه، بیننده گردن درد بگیرد. چنانچه تشنه و هَوَس یک لیوان آب می شد، می گفتند اینجا از بوفه و کافه خبری نیست و باید از این همه پله پایین رفته، سپس از فدراسیون بیرون رفته، سپس به آن سوی خیابان رفته و بعدش کمی پایین تر کافه و سوپرمارکت را مشاهده خواهید نمود!!

و امّا در این فاصله دختر خواهرم که مخفیگاه من را کشف کرده بود با همسرش به فدراسیون می آیند و به برادرم در تهران و خواهرم در شیراز و مادرش در همدان خبر می دهند که شبانه به سوی تهران حرکت کنند!! قبل از این که تعدادی از اقوام برای دیدار به فدراسیون برسند دو بار به خاطر پچ پچ با صدای بلند اخطار گرفته و 2 اخطاره هستم! از سالن هم که بیرون می زنیم و آنجا قصد صحبت داریم باز هم با پرخاش و اخم جوانکی کم سن و سال طرف هستیم. آخر کجای دنیا در یک مسابقه ی مُهم بین المللی برای یک گپ کوتاه باید از این همه پله پائین و بالا کرد!؟ بعد از مُدت کوتاهی 7-6 نفر از از اقوام در سالن مسابقه هستند! به غیر از برادرِ همسرم که شطرنج را نسبتاً خوب بازی می کند، بقیه یا اصلاً شطرنج بلد نیستند یا خیلی کم و در حدّ حرکات. امّا همگی به احترام من و سارا تا پایان بازیِ سارا در سالن هستند. بازی سارا تمام شد و دُومین مساوی با ارزش به دست می آید. همگی به طرف در خروجی. سارا را می بینیم و به او تبریک می گوییم. کنار سارا دختر خانمِ جوانی را می بینم و از ایشان می پرسم: ببخشید شما هم شطرنجی هستین؟ خانم جوان با تعجب نگاهی به من کرده و می گوید، آقای کوثری من "میترا حجازی پور" هستم! او را از قبل می شناختم اما چون این بار با مقنعه نبود (با روسری بود) نشناختمش! با میترا که قهرمان حال حاضر بانوان قاره آسیاست از قبل دوستی مختصری در دنیای مجازی داشته و دارم، امّا دیدنِ ناگهانیِ قهرمان آسیا طوری مرا غافلگیر کرد که پاک یادم رفت کتابی را که همراه داشتم برای امضاء به ایشان بدهم و عکسی به یادگار بگیرم. در سالن مسابقه با قرار قبلی و برای اوّلین بار آقای "احسان محمد اسماعیل" را که نویسنده و مترجم هستند را دیده و ایشان محبت نموده و دو جلد از کتاب هایشان را امضاء و به من هدیه دادند. من هم یک بسته شکلات کذایی با آرم «ام اند اس» به ایشان هدیه دادم! چرا کذایی؟ به این یکی در روزهای بعد اشاره خواهم کرد. البته کمبود وقت و انتظار کشیدنِ اقوام باعث شد که من از مصاحبتِ بیشتر با قهرمان آسیا و امضاء گرفتن از ایشان محروم شوم. امّا در دلم گفتم هنوز که از سارا و خیلی های دیگر هم که امضاء و عکس نگرفته ای، پس تصمیم گرفتم هر روز کتاب را همراه آورده تا هم میترا، سارا و بقیه آن را امضاء کرده و هم با آن ها عکس بگیرم. امّا در چهار دور بعدی در داخل و خارج سالن مسابقات هرچه تلاش کردم موفق به ملاقات مجدد با قهرمان بانوان آسیا نشدم.
 

روز دوّم و دور سوّم مسابقات:

حریف دور سوم سارا استاد بزرگ "پیا کراملینگ" است که تقریباً سه برابر سن سارا سابقه حضور در میادین شطرنج را دارد در حالی که سارا در دومین سوپر تورنمنت زندگی اش دست به مهره شده است. پیا در مرحله اول سارا را شکست داد اما سارا یکی دو هفته پیش از آغاز جایزه بزرگ تهران، در مسابقات جبل الطارق با مهره سیاه با یک پیروزی درخشان انتقام سختی از او گرفت.


دریافت دیدار پیا کراملینگ - سارا سادات خادم در جبل الطارق 2016 از اینجا

در این روز خسته تر از روز قبل هستم. شاید باورش مشکل باشد اما در نیمه های شب مدام راهروی کناری و پلّه های آهنی و توالت های کثیف و بدبو و ظرف بزرگ زباله و گربه ای که به دنبال غذا در آن می گردد جلوی چشمان آمده و دعا می کنم که در طول مسابقات تماشاگرِ خارجی نداشته باشیم وگرنه آبرویمان برباد خواهد رفت.

تشنگی و نبود یک بوفه در روز گذشته باعث شد که با دو جعبه ی بزرگ شیرینی و مقادیری زیاد آب و آبمیوه راهی فدراسیون شده و پس از عبور  از "راهروی نامطبوع"  بار و بندیل خودم را به سالن مسابقات، قسمت تماشاچی رسانده و چون میزی در کار نبود، نوشیدنی ها و شیرینی را روی زمین گذاشته و از گارد خواهش کردم که به حضار و کسانی که از راه می رسند تعارف نماید. اندکی بعد پدر و مادر سارا نزد من آمدند و مادرِ سارا از کادو و گُل و از این که برای حمایت و دیدنِ بازی های سارا به ایران آمده ام چندین بار تشکّر و قدردانی کردند.

در حالی نظاره گر بازی سارا و پیا کراملینگِ سوئدی هستم که پاسپورت سوئدی در جیب داشته!! و تنها فرزندم متولد سوئد است! 10 سال در سوئد زندگی و یک باشگاه شطرنج نیز در سال  1996 بنام «باشگاه شطرنج ایران» در شهر گوتنبرگِ (یوتبری) سوئد تاسیس و ثبت رسمی کرده ام. سوئد وطن دوّم من و خانواده ام محسوب می شود. استاندارهای بسیار بالا در سوئد و میل به پیشرفت و ترقی و خوشنامی سوئدی ها در دنیا زبانزد است. زندگی در سوئد خودبخود چیزهای زیادی به انسان می آموزد و میل به پیشرفت و ترقی را قویاً در انسان تحریک و تقویت می کند.

بازی سارا و پیا متعادل پیش می رفت که سارا در یک لحظه نزدیک بود با گرفتن پیاده a3 کار دست خودش بدهد که خوشبختانه بخیر گذشت. دقایقی بعد سوّمین مساوی ارزشمند برای نماینده کشورمان رقم خورد. بلافاصله پس از پایان بازی، بنده با کتاب و شیرینی از پله های آهنی سرازیر و خود را به وی رساندم و به استاد سارا و دیگران شیرینی تعارف کردم. چند عکس هم با ایشان و پدر مادر عزیزشان و "نیوشا افشار" دوست گرانقدرش که همه جا حیّ و حاضر بود و با برخی دیگر افراد، به رسم یادگاری انداخته و کتاب اهدایی آقای "احسان محمد اسماعیل" هم توسط استاد سارا امضاء شد.


منبع تصویر: کانال تلگرام جایزه بزرگ بانوان تهران
 


 

 

روز سوّم و دور چهارم مسابقات:

امروز هم مثل روز قبل با دو بسته ی بزرگ شیرینی های تازه و مقادیری آب و نوشابه راهی مسابقه هستم. قبل از ورودی فدراسیون، مادر سارا را می بینم و اوّلین شیرنی را به ایشان تعارف کردم. مثل همیشه بی اندازه مهربان. البته پای همیشگی مسابقات یعنی پدر سارا را اندکی بعد در سالن می بینم. دیرتر دایی سارا هم به ما ملحق شده و بسیار موقّر و مودّب ابراز آشنایی و خوشحالی می کنند. اینجا حیرت می کنم چون این بار می بینم که دایی به حلال زاده رفته!

در تصاویر بالا حال و روز اسف بار بزرگ ترین بنر مسابقات را مشاهده می کنید و بهتر است من دیگر کامنتی به آن ها اضافه نکنم ... امروز یک میزِ کوچک هم طبق درخواست روز گذشته ام، توسّط جناب پهلوان زاده رسیده و شیرینی و آب و نوشابه هم صاحب جا و مکان می شوند! امّا همچنان نه در سالن اصلی طبقه ی اوّل و نه اینجا جایی برای آویزان کردن لباس هست و نه کسی معترض!

شاید پیش خود بگویید که راجع به چنین چیز کوچکی که اعتراض نمی کنند اما اصلاحات از همین اعتراض های کوچک و مودبانه آغاز می شود. ظاهراً جامعه ی شطرنج ما در اعتراض نکردن در دنیا با اختلاف فاحش اول است. از رعایت حقوق تماشاگران گرفته تا چیزهای خیلی بزرگتر که دقیقاً در جلوی چشمانشان رخ می دهد مثل اعلام رسمی جایزه مسابقات به رقم 550 میلیون تومان!!!!!! که هم در کنفرانس مطبوعاتی گفته شد و هم در رسانه ها (اینجا، اینجا، اینجا و ...) منتشر شد و هم در بولتن رسمی مسابقات درج گردید در حالی که جایزه مسابقات طبق اعلام رسمی فیده 60.000 یورو (حدود 228 میلیون) است یعنی حتی کمتر از نصف مبلغ جایزه ای که توسط برگزارکننده ایرانی اعلام شده ...

دوستی قدیمی و هم تیمی شطرنجی دوران نوجوانی ام برای دیدن مسابقات و بنده، به سالن آمده و از وضعیت بدِ پله های آهنین و "راهرویِ نامطبوع" ناراضی ست. به یاد دارم با همین دوست شطرنجی در دوران نوجوانی و زمانی که بازی های پیچیده و دشوار را بررسی کرده و از آن سر در نمی آوردیم به هم می گفتیم: "این ها بازی شان خیلی خوب است و خیلی قوی هستند و این بازی در حدّ ما نیست!"و به بازی دیگری می پرداختیم. شاید هم به خاطر همین طرز تفکّر بود که هر دو در شطرنج بجایی نرسیده و در حدِّ تماشاگری پرو پا قرص، پیشرفت بیشتری نکردیم که نکردیم! دوست از راه رسیده در همین حول و حوش به دو بازی روی صفحه اشاره می کند که در یکی از آن ها حریف مات شده و دیگری در دام ِمات اجباری گرفتار! اینجاست که تازه متوجه می شوم که در این 3 روز آن چنان حواسم به بازی های سارا بوده که توجّهِ چندانی به بازی های 5 میزِ دیگر نداشته ام!

با این که حریف امروز سارا حریف نیرومندی بود اما دیدار امروز نسبتاً زود و با نتیجه تساوی به پایان رسید. حریف امروز سارا "جو ونجون" ملی پوش قدرتمند چینی و بانوی شماره 3 شطرنج جهان بود. "سارا" بازهم خیلی خوب و پر روحیه و مسلط ظاهر شد و حتی در طول بازی نیم نگاهی هم به پیروزی داشت!

پس از اتمام  بازیِ سارا بازهم از قسمت قرنطینه (تماشاچیان!) و از پلّه های پرتعداد و آهنی سراسیمه به طرف قسمت دیگر جهت دیدن سارا و حریف وی و گرفتنِ عکس و احیاناً صحبتی کوتاه، سرازیر می شوم امّا باز هم گارد طبقه ی اوّل و دوّم به راحتی اجازه ی عبور نمی دهند و ممانعت می کنند! این تُحفه تَتَرنایی که اینجا به اسم مسابقه ی شطرنج بین المللی در جریان است برای یک تماشاچی چون من، دستِ کمی از حال و روز یک بیمار جُزامی نداشته و قسمت تماشاچیان برایم حالت قرنطینه پیدا کرده است. بگذریم ... "نیوشا افشار" امروز برای افزایش روحیه دوستش سنگ تمام گذاشت و یک خرس بزرگ به او هدیه داد.

فردا صبح عازم زیباکنار و چهاردهمین دوره رقابت های بین المللی شطرنج جام خزر یکی از بزرگ ترین فستیوال های شطرنج قاره آسیا و حتی جهان هستم.

ادامه دارد ...

 

طرف مثل کاسپاروف بازی می کنه، گزارش ابر تورنمنت لندن 2013، گزارش ابر تورنمنت لندن 2015، آغاز مهیج ترین مسابقه سال و سیزده بدر شطرنجی در لندن مطالبی هستند که با همکاری جناب آقای کوثری در آچمز منتشر شده اند

 


جایزه بزرگ بانوان تهران جایزه بزرگ بانوان جام خزر فدراسیون شطرنج مهدی کوثری سارا سادات خادم الشریعه
ارسال شده در مورخه : دوشنبه، 17 اسفند ماه، 1394 توسط admin  پرینت
کاربرانی که به این خبر امتیاز داده اند.(قرمز رأی منفی و آبی رأی مثبت):

persianempire , ehsesm , Admin

مرتبط باموضوع :

 آرش طاهباز فاتح جام ابن سینا 2018  [ جمعه، 2 شهريور ماه، 1397 ] 828 مشاهده
 اطلاعيه فراخوان مشاركت در طرح تحقيقاتي (2)  [ شنبه، 28 دي ماه، 1387 ] 1943 مشاهده
 تقدیر هیات شطرنج استان تهران از آچمز  [ سه شنبه، 19 مرداد ماه، 1395 ] 139152 مشاهده
 گزارش دور ششم جام رمضان بانوان تهران  [ جمعه، 20 مهر ماه، 1386 ] 2674 مشاهده
 استراتژي و تاكتيك در شطرنج روانه بازار شد  [ شنبه، 9 خرداد ماه، 1388 ] 3791 مشاهده
امتیاز دهی به مطلب
انتخاب ها

 فایل پی دی اف فایل پی دی اف

 گرفتن پرينت از اين مطلب گرفتن پرينت از اين مطلب

 ارسال به دوستان ارسال به دوستان

 گزارش این پست به مدیر سایت گزارش این پست به مدیر سایت

اشتراک گذاري مطلب