چراغ روشن شطرنج ایران

«آچــــــــمز»
چراغ روشن شطرنج ایران
به قلم استاد "محمد زارعی"

جام جهانی 2017


Levon Aronian  Chess World Cup
آرونیان، قهرمان جام جهانی

همه از یک خانواده ایم


ااا











ا

بخش ایران در سایت نتایج

اپلیکیشن های شطرنج

ا
چس 24 [شطرنج 24]
یک اپلیکیشن عالی شطرنجی
Chess24 Application
ا


 بازی با مگنوس کارلسن
Play Magnus Application


 پلی چس آنلاین 

PlayChess Application

 فریتس (نسخه اندروید) 

اپلیکیشن فریتز شطرنج


استوکفیش

Stockfish Application

چس:  آی او اِس - اندروید

 Chess.com Application 


فالوچس:  آی او اِس - اندروید

Follow Chess Application


شطرنج شردر 

Shredder Chess Application

تاکتیک های شطرنج (iOS) 

Chess Tactics Application


ساعت شطرنج
آی او اِس - اندروید

Chess Clock Application
سایر اپ های شطرنجی

سه باور غلط در شطرنج

سه باور غلط درباره ی شطرنج
برگردان از "رامان رامتین"

نابغه ی دوران



الکساندر آلخین، نابغه ی دوران

با تشکر از "غلامرضا خواجویی نژاد"

اینستاگرام آچمز
گشایش پارسی



گشایش پارسی

به کوشش "مهدی دوستکام"

آچمز در آپارات

Chess.com

چس بمب

تست

بخش پایانی: شش روز کاملاً شطرنجی در ایران

بخش پایانی: روزنوشت های "کوثری" از شش روز حضورش در شطرنج ایران



شش روز کاملاً شطرنجی در ایران
به قلم جناب آقای مهدی کوثری

پیش از این بخش اول که به روزهای اول تا سوم اختصاص داشت را خواندید.

دوشنبه روز چهارم (روز استراحت گرندپری)

در تهران روز استراحت بازی ها بود امّا برای یک سفر 6 روزه ی شطرنجی استراحت معنی ندارد. از قبل کوشش زیادی شد که 2 روز بازگشت را عقب انداخته تا 2 روز هم با جناب "مهدی پور" در زیباکنار و با جام خزر همراه باشیم. اما به هر دری زدم که تاریخ برگشت به لندن 2 روز عقب بیافتد، میسر نشد. روز قبل بلیط هواپیما به مقصد رشت تهیه کرده بودم و آقای "مهدی پور" با وجود مشغله های متعدّد راضی نشد که من تنها راهی زیبا کنار شوم و ایشان لطف کرده و همفسر بنده شدند.

ساعتِ 10 صبحِ دوشنبه حرکت و 35 دقیقه بعد در فرودگاهِ سردار جنگلِ رشت مورد استقبال استاد "سید حامدِ موسویان" قرار گرفته و بعد از سر زدن به باشگاه شطرنجِ ایشان و صرف نهار در منزل استاد، راهی زیبا کنار شدیم. در خانه ی استاد "موسویان" نیمی از غذاها گوشتی بود و بنده که گیاهخوار هستم نمی توانستم به آن ها لب بزنم امّا در سفره ی شمالی همیشه برای هر نوع سلیقه غذا فتّ و فراوان موجود است. با این وجود باز هم برای شام و این بار کاملاً غیر گوشتی با اصرارِ فراوانِ مادر و پدرِ گرانقدرِ استاد، وعده گرفته شدیم و باز هم  این خانواده ی مُحترم در محبّت و مهمان نوازی، سنگ تمام گذاشتند.

"اینجا رشت است، شمال ایران" پیش به سوی زیبا کنار، محلِّ برگزاریِ فستیوالِ بین المللی شطرنج جامِ خزر!

در زیر رَدای بلند آسمان در سواحل زیبای دریای خزر، همه چیز رنگ و بوی دیگری دارد. آفتاب و هوای مطبوع، محوطه ای وسیع و تمیز، همه چیز مُرتّب و بسیار زیبا درکنارِ دریا عرض اندام می کنند. اینجا عطر و رایحه ی شطرنج همه جا پیچیده و طعمِ شطرنج را می توان در دهان حس کرد! چند قدم آن طرف تر هتلی بزرگ محلِّ اسکان شطرنج بازان است. این هتل آنچنان گَردن فرازی می کند که گویی سالن های مسابقات و مُحوّطه ی آن را زیر پرو بال خود گرفته است. خُرده امواجِ دریا به قدری آرام به ساحل نزدیک می شوند که گویی دُزدانه و نَرم نرمَک با عشق و آرامش به تماشای شطرنج می آیند! غروب هنگام و در زیرِ تلألُواتِ خورشید، شاید خزر و دریایی از موجوداتِ نهفته در دلِ آن نیز در تَنگِ غروب به تماشای جام خزر نشسته اند! چقدر این نام مناسب و برازنده ی اینجاست: زیبا کنار! پُر از زیبایی و کنار دریا ...

در آستانه ی نبرد اندیشه ها در دور ششم هستیم. از سالن های اوّل دیدن کرده و عکس گرفتیم البتّه بدون شطرنج باز، چون هنوز دقایقی تا شروع بازی ها باقی مانده بود. داخل سالن ها و بیرون همه چیز مرتب و آماده به نظر می رسید. قدم به قدم موجی از شطرنج بازان دیده می شوند و برخی از برگزارکنندگان و بازیکنان، مدیر آچمز و استاد "سید حامد موسویان" را نگه داشته و در موارد گوناگون گپ می زدند. نسبتاً مُدّت زیادی طول کشید تا به سالن اصلی مسابقات برسیم. سالن اصلی بسیار بزرگ در دو طبقه و خیلی خوب به نظر می آمد. به چنین حُسن سلیقه ای بی تردید باید یک نشان  لیاقت هدیه کرد. 5 دقیقه تا شروع مسابقات باقی مانده و مانند موج بازیکنان به داخل سالن می آیند. "علی فقیر نواز" و "پرهام مقصودلو" و به گمانم "سید خلیل موسوی" با هم وارد شدند. بسیار مودّب و متین احوال پرسی کرده و دست دادند. چقدر مهیّج و دیدنی ست زمانی که در طبقه ی پائینِ این سالن بزرگ، شطرنج و شطرنج باز و میزهای شطرنج موج می زنند و در ادامه ی آن در قسمت چپِ سالن در طبقه بالا، بانوانِ ایرانی و خارجی از همه ی گروه های سِنّی آماده ی شروع مسابقات می شوند. در سمت راستِ سالن استادان بزرگِ ایرانی و خارجی و دیگر اساتید که تعدادشان بسیار زیاد بودند دست به مُهره شده و نبرد آغاز می شود. به هرگوشه که نگاه می کردم استاد یا استاد بزرگ یا بازیکنی را می دیدم که مُدّت ها بود با اشتیاقِ فراوان منتظر بودم تا از نزدیک آن ها را دیده و عکس و امضاء بگیرم.

دیدنِ این همه میز و مُهره و شطرنج باز ِایرانی و خارجی در یک چنین مسابقات بین المللی برای لحظاتی مرا به گذشته دور برد. 33 سالی را که از ایران دور بوده ام در ذهنم مرور می کنم. 4 سال زندگی در شوروی سابق (روسیه ی فعلی) که همواره مَهد شطرنج دنیا بوده و هست، 10 سال زندگی در سوئد و شطرنج نیرومندش و 19 سال زندگی در انگلستان و شطرنجی به مراتب قدرتمند تر از سوئد از ذهنم گذشت. با تعجّب می بینم که هرگز طی این همه سال شاهد برگزاریِ یک مسابقه شطرنج بین المللی با حدود 800 شرکت کننده، چیزی که در مقابل چشمان است، نبوده ام!! بزرگترین مسابقه ی بین المللی که طی این سال ها با انبوهی شرکت کننده دیده بودم مسابقات شطرنج قهرمانی اروپا در شهر گوتنبرگ سوئد در اواخرِ تابستانِ سال 2005 بود که در مجموع شرکت کنندگانِ 63 تیم زنان و مردان، تقریبا نصفِ شرکت کنندگان در فستیوالِ جام خزرِ امسال بودند! کم هنری نیست این همه شطرنج باز را زیر یک سقف گرد آوردن ...

روی میز اوّل "مسعود مُصدق پور" بسیار با وقار و شیک در مقابل "امیررضا پور رمضانعلیِ" بلند قامت، نبرد جانانه ای را آغاز کردند. کمی آن طرف تر "پویا ایدنی"، "پرهام مقصود لو"، "احسان قائم مقامی"، "محسن شعرباف"، "سید خلیل موسوی"، "آرین غلامی"، "مرتضی محجوب" و ... و خلاصه نسل جوان و نیرومند شطرنج ایران در لابلای شطرنج بازانِ صاحب نام خارجی موج می زدند. برای من از این بهتر امکان نداشت. غرق  در تماشای بازی ها و به دنبال شناختن و دیدن دیگر بروبچّه های مشهور ایرانی و خارجی بودم که یکی از مسئولین از من خواست که طبق قوانین از وسط سالن به کناری رفته و از دور تماشاگر باشم. در میانِ آن همه شلوغی خانم "شهره بیات" سرداور مسابقات تند و تیز صحنه را دید و فوراً نزدیک شد و کارتی به گردن من انداخت که اجازه می داد به راحتی به همه جای سالن سر زده و تاکید کردند که عکس بدون فلش بلامانع می باشد. در دل به این دقّت و تیزبینیِ سرداور مسابقات با این سِنِّ کم و رسم مهمان نوازی ایشان احسنت گفتم امّا روز بعد در تهران عکس این قضیه اتفاق افتاد.

از 2 همشهری همدانی آقایان "صادق اسدی" و "عرفان هاشمی" گرفته تا بسیاری دیگر را از نزدیک دیده و با برخی گپ و گفتگو  داشته و عکس های متعدد گرفتیم و پس از صرفِ یک دلِ سیر شطرنج به ناچار قصد بازگشت کردیم. در این میان یک شطرنجی بسیار عزیز و مهربان از راهی دور و با تلاش فراون خودش را به من برای یک دیدار 15 دقیقه ای به زیبا کنار رساند. فرصت کوتاهی هم دست داد تا با "آرین غلامی" عکسی انداخته و یکی از دو ساعت مُچی شطرنجی را که در تهران در فروشگاهِ ماهنامه شطرنج از جناب آقای "سید کاظم مرتضوی" کادو گرفته بودم به ایشان هدیه کرده و امضاء بگیرم. ساعت دوّم در جیبم باقی ماند. این ساعت را هم برای قهرمانِ شگفتی آفرین شطرنج ایران "علیرضا فیروزجاه" در نظر گرفته و از هفته ی پیش با پدر محترمشان تلفنی برای دیدار در این سالن در چنین روزی قرار گذاشته بودیم. امّا متاسفانه پبش از آمدن به زیباکنار پدرِ علیرضا از سرماخوردگی وی و ترک مسابقات در روز اوّل خبر داده بودند. قصد بازگشت داشتیم و وقت تنگ. فاصله ی خارج شدن از سالن مسابقات تا پارکینگ کمتر از 10 دقیقه بود امّا حدودِ یک ساعت طول کشید!! در گوشه ای جناب "مهدی پور" با آقای "کیومرث بیات" (مدیر برگزاری مسابقات) غرق در گفتگو بودند و به نظر می رسید که راجع به موضوع بسیار مهم و جدی ای صحبت می کنند.

استاد "موسویان" هم گاه و بی گاه به ابراز احساست دیگران پاسخ می گفت و گرم می گرفت. در این میان جوانی حدودا 23 ساله بسیار مودب، دست دوستی دراز کرده و خودش را "آریانژاد" معرفی کرد. در حین صحبت معلوم شد که ایشان فرزند استاد "حسین آریانژاد" است که ما آشنایی مختصری از قدیم داشتیم. وقتی خبری از پدرشان گرفتم در بغل دست خود شخصی را نشان دادند که ما در همان لحظات با وی در حال گفتگو بودیم!! "آریانژادِ" پدر در بازی های دبیرستانی در گذشته ی دور، جوان لاغر اندامی بود امّا الان بسیار قبراق و سر حال و از تمامی هم دوره ای های آن زمان جوان تر و شاداب تر به نظر می رسید. امیدوارم از واریانت "بوتاکس" شاخه ی جوانگرایی استفاده نکرده باشند!! ضمن گپ دوستانه ای با ایشان یادی هم از یک بازی که در 40 سال پیش با هم داشتیم شد.

صحبت و تبادل نظری 10 دقیقه ای با خانم "شهره بیات" و یاد آوریِ گَپی در دنیایِ مجازی در سال گذشته هم برایم بسیار جالب بود. در حالِ حرکت به سوی پارکینگ، مستر "مهدی پور" بلیتس وار به علت تنگی وقت مشغول گفتگو با این و آن بود. کمابیش استاد "موسویان"، امّا بدونِ احساس ضیق وقت! در همین حین دخترکی شطرنج باز حدودا 10 ساله را در تاریکی دیدم که با مادرش در حال کَل کَل بود و چون مدیر آچمز را دیده بوده، دوست داشتند با ایشان صحبت و عکسی از خود در کنار کارپف را به ایشان نشان دهند. مادر و دختر به همدیگر حواله داده و دوست نداشتند صحبتِ آقای "مهدی پور" را قطع کنند. در این میان بنده جلو رفته و به مادر و دختر گفتم آقای "مهدی پور" دوست بنده هستند بیایید با هم نزد ایشان برویم. در کمال تعجّب مادر این دختر خانم در فضای نیمه تاریک نگاهی به من انداخته و پرسید: آقای "کوثری" شمایین!!؟" و بعد همگی نزد جناب "مهدی پور" رفتیم. بعدها مدیر آچمز به طنز به من می گفت، طوری شده که هر کُجا می رویم شما را (که در ایران نیستید) بهتر از من می شناسند. جالب این که آقا رضا آن عکس (نه یکی از عکس های گرفته شده توسط خودش) را به عنوان تصویر اصلی!!! در گزارشش از جام خزر در چس بیس معتبرترین سایت شطرنج جهان درج کرد.

گزارش تصویری از چهاردهمین دوره جام خزر همکاری آچمز و چس بیس

بعد از شامی گیاهی و بسیار لذیذ و کُلی محبّت و مهمان نوازی در منزل استاد "موسویان"، ایشان نیز برای یک سفر کاریِ یک روزه و سر زدن به مسابقات جایزه ی بزرگ تهران با ما همراه شدند. ساعت 12 و 15 دقیقه ی همان شب با اتوبوسی بسیار شیک و راحت با کوله باری از خاطرات خوش و عکس های فراوان رشت را به سمت تهران تَرک کردیم.

تا رسیدن به تهران فرصت کافی برای چُرت زدن و فکر کردن به نقاط ضعف و قوّت فستیوالِ شطرنجِ جامِ خزر هست.

شاید گوش سپردنِ عمیق و آمیخته به احترام به صحبت و نظرات دیگران، به خصوص مخالفین یکی از رازهای پیشرفت امروز و فردای ما و ایران باشد. امیدوارم با تمرین و تکرار این شجاعت در ما تقویت و به صورت یک عادت روزمرّه در آید. ضمن این که امیدوارم پیشنهادات و انتقادات بنده در زیر نیز در بهتر برگزار شدنِ پانزدهمین دوره مسابقات فستیوال شطرنج جام خزر در سال آینده مورد توجّهِ برگزار کننده قرار گیرد:

1- پیشنهاد می کنم که برگزار کننده برای مدّت یک هفته صفحه یا ایمیلی باز کرده و از نظرات و پیشنهادات و انتقادات برای بهتر برگزار شدنِ مسابقات در سال بَعد حدّ اکثر استفاده را بنماید. نظرات و انتقادات و پیشنهاداتِ بنده در یک بازدید 3 ساعته قطعاً بسیار ناقص است.

2- مُهم ترین تغییر که تغییرات مثبت فراوانی را به همراه خواهد داشت تغییر تاریخ مسابقات به اواخر فروردین یا اوایل اردیبهشت ماه است. در این صورت ساعت شروع مسابقات را هم می توان به ساعت 3 بعد از ظهر تغییر داد. تردیدی نیست که روزهای طولانی با هوای خوب، امکان ایجاد فعالیت های جانبیِ بعد از اتمام روزانه ی مسابقات را بیشتر خواهد کرد. ضمن این که یک روز استراحت بعد از چند دور، برای چنین مسابقه بزرگی با این همه تعداد، هم برای برگزارکننده و هم بازیکنان الزامی ست.

3- با وجود فضایِ کافی، در اینجا هم مانند تهران اثری از جایی برای لباس آویزان کردن نیست. به راحتی این مشکل را در سال بعد می توان حل کرد. (2 مسئول حتماً لازم است). دیدن لباس هایی که در گوشه ای روی هم انباشه شده بود و عده ی زیادی که حتی جای برای نشستن نداشتند، ابداً قابل گذشت و چشم پوشی نیست. ایجاد یک کافه تریای موقّت و نسبتاً بزرگ در بیرون سالن هم مشکلِ جای نشستن برای همراهان و رفع تشنگی و گرسنگی را حل کرده و هم به مسابقات رونق بیشتری خواهد داد.

4- قَرض گرفتنِ چند لپ تاپ و تلویزیون هایی حدود 46 اینچ یا بزرگتر کار بسیار آسانی است. قرار دادن قرعه و شماره میز و نتیجه در این نمایشگرها بی اندازه جالب و لازم و بسیار کم خرج است.

5- دایر کردنِ سرویس اتوبوس رانی راس هر ساعت از محل بازی ها تا رشت و چند توقّف در مسیر و پوشیدن لباس شطرنجی از طرف راننده و کمک راننده و نصب تبلیغات و پوسترهای مسابقات بر بدنه اتوبوس!

6- مذاکره و عقد قرارداد (در طولِ مدّتِ فستیوال) با شرکتی جهت راه اندازی یک مجموعه شامل کافه و چند فروشگاه کوچک و زیبا در مسیر پارکینگ تا سالن اصلی و نور پردازی و گروه موسیقی برای شب ها و بعد از پایانِ مسابقات. ایجادِ فروشگاه شطرنجی و صنایع دستی و محلی و چنین چیزهایی تا حدود نیمه شب. جهت چنین کارهایی و پیدا کردنِ حامیانِ مالیِ درست و حسابی، باید یک خانم و  یک آقای جوان، بسیار شیک و مرتب و با اعتماد به نفس بسیار بالا که اینکاره و حرفه ای باشند پیدا کرد که با آلبومی از عکس از محوطه و نشان دادنِ فعالیت های سال های گذشته و طرح هایی که از قبل آماده و روی آن کار شده به طرف های مقابل ارائه دهند. عملکرد درست در این زمینه به طور قطع جواب داده و به راحت همه ی هزینه ها را تامین و حتّی سود دهی نیز قطعی خواهد بود. بنده خودم چنین اشخاصی را دیده ام که قراردادهای حسابی با شرکت ها و افرادی می بندند که محال است در حالت عادی این شرکت ها یا اشخاص حتی یک پوند هم حاضر به خرج کردن باشند. سایت مسابقات هم باید بسیار غنی و در تمام طول سال قابل دسترسی و بروز رسانی شده باشد.

7- داشتن تیم راهنما از ابتدای ورودی تا مسیر سالن ها و داخل آن بسیار لازم و ضروری است. داشتن پلاکارد کوچک در سمت چپ سینه با اسم و رسم و لباس مرتب و شیک متشکل از دختران و پسران جوان جزئی از این برنامه باید باشد. از میان این تیم گاه و بی گاه 2 نفر لباس های بزرگ عروسکی و شطرنجی پوشیده و در محوطه ی بیرون از مسابقات گشت و گذار زده و مردم را سرگرم و شاد می کنند. این کار بسیار آسان و کم هزینه، امّا بازدهی آن فوق العاده است.

8- قرار دادنِ چند شطرنج بسیار بزرگ و کوچک که قابل هستند در مسیر بین سالن ها و چنین فانتزی هایی بسیار به زنده بودن جوّ مسابقات کمک کرده و جذبه ی زیادی خواهد داشت.

9- در داخل سالن ها باید به صورت یک چهار راه (یا چند گذرگاه) به تماشاچی امکان داد تا بتوانند به میزها نزدیک شده و بازیکنان و بازی را ببیند. برای این کار رشته های زیبا با پایه های فلزی وجود دارد که به زیبایی سالن هم کمک می کند. در حالت عادّی کشاندن علاقه مندان به سالن مسابقات شطرنج کار آسانی نیست، حال اگر جایی برای نشستن نبود و نه رخت آویز و نه کافه و نه امکان دیدن مسابقات از نزدیک، همان تعداد اندک نیز در سال بعد رغبتِ چندانی به آمدن نشان نخواهند داد.

10- این بار که اثری از اتاق کنفرانس و خبرنگار و دوربین تلویزیون هم دیده نشد شاید هم بوده و از چشم بنده پنهان ماند! اتاق کنفرانس و ترغیب خبرنگار و دوربین تلویزیونی و امکان مصاحبه و عکس گرفت با بازیکنان از الزامات هر مسابقه ی بزرگ است. بنده خودم شیوه های مختلف برگزاری برای ایجاد فضای گرم در این سالن را در سوئد و انگلستان بارها دیده ام.

11- تماس با یک شرکت توریستی در رشت یا زیبا کنار و اعلام برنامه از طرف شرکت مذبور (مثلا یک روز در رشت و دیدنی های آن) و تماس با بازیکنانِ داخلی و خارجی در روز اول یا دوم جهت ثپت نام. برنامه ها باید خیلی دقیق و طبق زمان بندی که از قبل روی آن کار و فکر به مرحله اجرا در بیایند.

12- تهیه ی دقیقِ بولتن مسابقات و ارائه ی آن به تک تک بازیکنان و حاضر بودنِ یک دختر و پسر جوان با لباس شطرنجی و آرم مسابقات در محل مُنشی یا لابی هتل جهت ترغیب و ثپت نام و راهنمایی و رسیدگی به مشکلاتِ پیش بینی نشده.

13- در مسابقاتِ مختلف شطرنج و غیر شطرنجی، موزه ها و مراکز آثار ملّی و ... در کشورهای مختلف اروپایی دیده و تجربه کرده ام که جوّ حاکم طوری است که به بیننده یا مراجعه کننده این احساس را می دهد که اینجا در این لحظه مهمترین نقطه روی کُره ی زمین است. از دربان گرفته تا شخصی که مسئول تحویل لباس گرفته تا رئیس و روئسا و مسئولین طوری با آرامش و خوشرویی و مقتدر و حرفه ای عمل می کنند، به طوریکه بیننده یا مراجعه کننده احساس می کند که اینجا و افراد حاضر و بودنِ وی در اینجا اهمیت زیادی دارد. تکرار و تمرین تا رسیدن به چنین امر مهمّی ربطِ زیادی به بودجه و توجّه و بی توجّهی ِاین و آن نداشته و شک ندارم که با تکرار و تمرین و خود باوری در کمتر از 3 سال به دست خواهد آمد. بیایید با هم شروع و نتیجه را ببینیم.

امیدوارم با کمک برگزار کننده و دوستان شطرنجی و ایده های خوبشان، در سال آینده شاهد برگزاری یک جشنواره ی زیبای شطرنجیِ دیگر، در زیباکنار باشیم.

اینجا تهران است، ساعت 4 و 20 دقیقه بامداد سه شنبه 27 بهمن ماه 1394

 

روز پنجُم و دور ششُم مسابقات:

خستگی سفر شبانه و رسیدن به تهران و دیدنِ سه خواهرِ سرحال در صبح خیلی زود! نیازی به توضیح بیشتر نیست! با اندکی تاخیر و خسته، به محل فدراسیون رسیدم. در سالن مسابقات از دیدار استاد موسویان و پدر سارا و دیگر آشنایان که تعداشان کم نبودند، بسیار شادمان شدم. بازی ها در جریان است و سارا غرق در تفکر. گاه گداری نگاهی به سمت تماشاچی انداخته و گاهی قدم می زند. از استرس روزهای قبلی به شدّت کم شده. آیا اولین پیروزی در راه است؟ از قسمت تماشاچیان، دو انگشت دوّم و سوّم را بهم گره زده و به سارا نشان می دهم. لبخندی تحویل می دهد و به صفحه شطرنج خیره می شود. بعد از بازی می پرسم می دانید منظور چی بود؟ با این سنّ کم به قدری سفر رفته و دنیا دیده شده که به سرعت پاسخ می دهد: بله، آن علامت، آرزوی برنده شدن و موفقیت بین انگلیسی هاست! نمی دانم چطور شده که ناگهان سر از قسمت دیگر در آورده و پشتِ دربِ اتاق کنفرانس هستم. البته گارد اجازه داده که به بالا بیایم. پیشکسوت قدیمی شطرنج جناب "مرتضوی" بفرما می زند که داخل شویم. می پرسم بدون اجازه که شدنی نیست. وی سرکی به داخل کشیده و اجازه می گیرد. "نیوشا افشار" در حال مصاحبه با خانم "شهریان" معاون امور ورزش بانوان کشور و ... و بعد به اتاق آقای "پریچهره" می رویم. نگاهی به اطراف انداخته، می بینم غیر از خانم "شهریان" و آقای "پریچهره" و دوربین تلویزیون و دو خانم دیگر کسی اینجا نیست. آهسته از آقای "پریچهره" می پرسم که بودنِ بنده اینجا خلاف مُقرّرات و غیر قانونی نیست؟ ایشان با خوشرویی تمام می گویند ابداً ایرادی نیست و هر چقدر دوست دارید بمانید و عکس هم می توانید بگیرید. ضمن این که قبلاً ایشان به رسم مهمان نوازی و به خاطر تماشاگری که از سفری 4500 کیلومتری آمده بود، سعی کردند امکان بازدید از سالن اصلیِ مسابقات و در حالِ بازی برای بنده نیز فراهم شود که متاسّفانه امکان پذیر نشد.

به هرحال در اتاق کارِ ایشان هستیم و ربطی به سالن مسابقه نداشته و تام الاختیار هستند. دقایقی بعد آقای "پهلوان زاده" داخل شده و تذکر می دهد که عکس اگر گرفتید اتاق را ترک کنید. به ایشان اطمینان می دهم که بنده با اجازه ی آقای "پریچهره" اینجا هستم خیالتان راحت. چند دقیقه بعد شخصی دیگر با گامهای مُحکم وارد شده و با صدای تحکم آمیز اَمر می کند که از اتاق خارج شوم. از اتاق اوّل خارج اما قبل از خروج از اتاقِ مُنشی، از این آقا مسئولیتِ وی و اسمشان را محترمانه جویا می شوم و به ایشان توضیح می دهم که بنده با اجازه  و اطّلاعِ آقای "پریچهره" در اتاقِ کارِ ایشان هستم. وی خود را  از مسئولینِ مسابقات معرفی امّا از گفتن نامش خودداری و با بدخلقی می گوید،"مگه من اسم تو رو پرسیدم که تو اسم منو می پُرسی!؟" برای من خیلی جالب بود که این آقا از جوّ غیر صمیمی منزجر و خیلی زود صمیمی شده و به راحتی مرا "تو" خطاب می کند!! با "امر" آقا و قبل از این که کار به درگیری و گارد بکشد به خاطر حفظ نظم نصفه و نیمه ی مسابقات، اتاق را ترک امّا نیم ساعت بعد پشت درِ اتاق آقای "پریچهره" منتظر نوبت هستم تا به روال قانونی از رفتار نامطلوب آن آقا شکایت کنم. جلسه ی آقای "پریچهره" طولانی و مجبور شدم شکایت خود را کتباً به ایشان برسانم و همچنان منتظر نتیجه! گویا آن آقا فدراسیون شطرنج را با جای دیگر  اشتباه گرفته بود. اوضاعِ هردمبیل ملایم ترین واژه ای ست که در چنین مواردی می توان از آن استفاده کرد. به هرحال امیدوارم که شاهد چنین رفتار ناشایستی که هیچ گونه سنخیتی با قانون و ادب و سنّتِ مهمان نوازی ایرانیان ندارد، از این به بعد نباشیم. "سارا" باز هم به تساوی که برای او نتیجه ی خوبی هم بود دست یافت. قبل از خارج شدن از حیاط فدراسیون از جوانی که با اتوموبیل در حال خارج شدن است، نزدیکترین و سریع ترین راه به مقصد را می پرسم. این جوان با خوشرویی و مودّبانه از من می خواهد که سوار خودروی ایشان شده و تا جایی مناسب و خوش مسیر مرا خواهد رساند. در مسیر خودش را "جواد صدهزاری" و کارمند فدراسیون معرفی و ابراز کرد که همسرش تلفن زده و تنها فرزند خردسالش بیمار و باید طفل را هر چه زودتر به دکتر برساند. ایشان پس از این که فهمید بنده از لندن و فقط برای دیدن بازی ها به تهران آمده ام، فوق العاده خوشحال و چیزی نمانده بود مسیرش را عوض و ابتدا مرا به مقصد برساند که با مقاومت بنده "شکست" خورد!


روز ششُم و دور هفتمِ مسابقات:

روز آخر بود و از صبح زود تا 1 بعد از ظهر در بهشت زهرا به همراه سه خواهر و یک برادر برسر مزار مادر و پدرِ خود و همسرم و دیگران اقوام رفتم. با همه ی سرعت و عجله جهت پیگیری شکایت، زمانی به فدراسیون رسیدم که خانم "سلطانی" گفت که تنها چند دقیقه قبل آقای "پریچهره" فدراسیون را ترک کرده اند. طبق معمول راهی سالن مسابقات شدم و ضمن تماشای بازیِ استاد "سارا" تا ساعت 5 آنجا بودم و بلافاصله به دیدار آقای "مهدی پور" در بلوار کشاورز رفتم. قرار بود 1 ساعت با هم بوده و سپس راهی منزل و 4 صبح به سوی فرودگاه به سوی لندن و همسر و تنها فرزند رهسپار شوم. تنها ساعتی که توانستم گشتی در تهران زده و از قدم زدن در تهران لذّت ببرم، همان 1 ساعت با جناب "مهدی پور" بود! ضمن این که هر چند دقیقه ایستاده و از تلفن همراهِ مدیر آچمز بازی سارا را دنبال می کردیم. وضعیت بهتر بود و بوی بُرد می آمد و گویا قرار بود دست پُر به لندن برگردم! ساعتی بعد خبر اوّلین پیروزی سارای ایران مثل بمب ترکید و همه را خوشحال و بالاخره طلسم شکسته شد.

در فرودگاه هستم و همه ی کارهای پرواز انجام شده و منتظر پرواز به سوی لندن با یک خروار خاطره خوب و تعداد زیادی عکس های شطرنجی ... البته یک نگرانی مختصر همچنان داشتم. از آن جایی که ابداً حوصله ی خرید سوغاتی و این چیزها را ندارم، قبل از پرواز به ایران تعداد زیادی شکلاتِ کذایی با مارک معتبر «ام اند اس» خریده و در ایران به دوست و فامیل و شطرنجی ها هدیه دادم. امّا غافل از اینکه شب دوّم یکی از چمدان های من کنار شوفاژ بوده و  شکلات های داخل آن به شکل فجیعی آب شده است و  فجیع تر این که بنده بی خبر، آن ها را به دوست و آشنا و بروبچه های شطرنجی نیز هدیه کرده بودم! تا این لحظه هیچ آمارِ رسمی از کسانی که بین من و آن ها شُکُلاب شده باشد در دست نیست! شاید هم پس از ضرب المثلِ چند هزار ساله ی "شکراب"، واژه ی "شُکُلاب" نیز ناخواسته وارد فرهنگ و زبان و ادبیاتِ ایران و شطرنج شده باشد!

همچنان در انتظار پرواز هستم و خاطرات سفر را در ذهن مرور می کنم: آن همه خوشرویی و کتابی که آقای "خیرخواه" به من هدیه کردند، بیاد آوردنِ خواهران حکیمی فرد در ردیف پشت در سالن مسابقات، لبخند "آتوسا پورکاشیان" و احوال پرسی کوتاه، دیدن ِ اولین استادبزرگ بانوان ایران خانم "شادی پریدر" در راه پله ها و گپی کوتاه، پیامک تلفنی نایب رئیس هیئت شطرنج کرمان و خیر مقدم گفتن ها، تلفن همراهی که در روز فراوان زنگ می خورد و محبّت هایِ آن چنانیِ دوست و فامیلِ، شطرنجی و غیر شطرنجی، تلفن های مکرّر و همه روزه ی جناب "مهدی پور" و دیدارهای مکرر ایشان طی همین 6 روز و دل نگرانی های ایشان که مبادا از بنده غافل شده و به من بد بگذرد، سارای عزیز و پدر و مادر و دایی ایشان و آن همه مهربانی و عزّت و احترام، دیدنِ برخی دوستان و هموطنانِ برگزار کننده از جمله "پهلوان زاده"، "سلطانی"، "اسکندری"، "عزیزی"، "ابراهیمی"، "مولایی" و ... بقیّه. خوش رویی و خوش رفتاری های جناب "پریچهره" و مهمان نوازی های خاص ایشان، موج عظیم شطرنج بازان ایرانی و خارجی در زیبا کنار و بسیاری چیزها که اگر بخواهم فقط اشاره ای به تک تکِ آن ها بکنم این نوشته را از یک گزارش خارج و  آن را به کتاب تبدیل خواهد کرد! همه ی این ها یاد آور 6 روز دیدارِی طلایی در ایران بوده است.

در آستانه ی پرواز و زمانی که همه ی این ها را کنار هم می گذارم، می بینم که بیش از 30 سال خود و خانواده ام را با زندگی در اروپا، از این همه محبّت و دوستی محروم کرده ام. شک ندارم که برخی در دل خواهند گفت که 6 روز آمدی و رفتی امّا بیا و اینجا طولانی زندگی کن تا قدر اروپا  را بدانی! جواب بسیار ساده و روشن است. با این همه ثروت در ایران و آب و هوای چهار فصل و آفتاب و این همه آثار تاریخی و اماکن طبیعی و مردمان تیز هوش ایرانی که در جهان زبانزد هستند، باید از ذرّه ذرّه ی فرصت ها سود برده و خانه و کاشانه و کشور را طوری ساخت و پیش بُرد که سَری در میان 10 کشور برتر جهان بیرون بیاوریم. تَرکِ یار و دیار و پناه بردن به خانه ی همسایگان دور و نزدیک چاره ی حلِّ مشکلاتِ هیچ خانه ای نبوده و نیست. 50 سال هم که پاسپورت اروپایی در جیب داشته باشی و ساکن اروپا باز هم مهمان هستی و غریبه.

چنانچه این نوشته ی طولانی با مهارت و تجربه ی مدیر سایت آچمز، جناب "مهدی پور" جمع و جور نشده و باعث شده که سردرد بگیرید، تردید، نکنید و "هر چه فریاد دارید بر سر مستر مهدی پور بکشید!" البتّه در محل مسابقات یکی دو مورد از ایشان نزد بنده انتقاد شد که "آقای مهدی پور در برخی موارد بیش از حد حساس هستند و گاهی تُند روی می کنند!" امّا جواب بنده همواره تاکید بر اخلاق، انصاف، وجدان، مستندنویسی و قانون گرایی ایشان بود و روح تجدّد و پیشرفت برای شطرنج و  کشور عزیزمان ایران. خیلی هم عجیب نیست در جایی که بی تفاوتی جوّ غالب است حرکات معمولی و نرمال "تند روی" تعبیر شوند!!

در این لحظه که آخرین جملاتِ این گزارش را می نویسم، مدّتی است که مسابقات جایزه ی بزرگ تمام شده است و بنده همچنان مسرور و شادمان و شگفت زده از شوکی که سوپر استاد "سارا" به خودی ها و خارجی ها داد! "سارا" با بازی های زیبا و کسب رتبه ی دوّم اعتبار و آبروی فراوان برای کشور و شطرنجِ ما رقم زد. دل ها را شاد و دوستی ها را بیشتر کرد و باعث شد که اقلاً برای مدّتی کمبودها و مشکلات فراموش کنیم و سرمست پیروزی باشیم. ضمن قدردانی از زحمات مادر و پدرِ ایشان و رسانه ها و هواداران و تماشاگران و بقیّه، از نقش کلیدی آچمز و تلگرامش و گزارشِ لحظه به لحظه و گزارش های آبرومندانه به سایت های شطرنج خارجی و  مربی سارا استاد بزرگ اوکراینی "یوگنی میروشنیچکو" که گزارش زنده ی مسابقات را نیز به عهده گرفته و به نوعی کمکی هم به برگزارکننده بود، نیز نباید غافل شد. فدراسیون شطرنج ایران به خاطر استخدام 10 روزه ی این مربّی، یک امتیاز مثبت دیگر در پرونده ی خود ثبت کرد!

و سُخن آخر این که به راحتی با مختصر مُهندسی، می شد این گزارش را مثل برخی چیزها! دستکاری و همه چیز را خوب و عالی نشان داده و موجبات شادمانیِ کاذب برگزار کننده و فدراسیون را نیز به طور کامل فراهم کرد اما پر واضح است که چنین کاری دشمنی در حقّ فدراسیون و برگزار کننده بود و دیگر هیچ!

 


جایزه بزرگ بانوان تهران جایزه بزرگ بانوان جام خزر فدراسیون شطرنج مهدی کوثری سارا سادات خادم الشریعه
ارسال شده در مورخه : پنجشنبه، 27 اسفند ماه، 1394 توسط admin  پرینت
کاربرانی که به این خبر امتیاز داده اند.(قرمز رأی منفی و آبی رأی مثبت):

persianempire , ehsesm , Player , mouood

مرتبط باموضوع :

 مسابقات قهرماني باشگاههاي اروپا  [ شنبه، 14 مهر ماه، 1386 ] 1269 مشاهده
 Chess in Iran - Players and venues of the national league  [ سه شنبه، 4 تير ماه، 1387 ] 2748 مشاهده
 اردوی آمادگی نونهالان تهران !!!  [ شنبه، 19 خرداد ماه، 1386 ] 1597 مشاهده
 طنزي كه هرگز منتشر نشد !!!  [ چهارشنبه، 11 ارديبهشت ماه، 1387 ] 2474 مشاهده
 مبینا علی نسب قهرمان شطرنج بانوان ایران شد  [ چهارشنبه، 17 آبان ماه، 1396 ] 1189 مشاهده
امتیاز دهی به مطلب
انتخاب ها

 فایل پی دی اف فایل پی دی اف

 گرفتن پرينت از اين مطلب گرفتن پرينت از اين مطلب

 ارسال به دوستان ارسال به دوستان

 گزارش این پست به مدیر سایت گزارش این پست به مدیر سایت

اشتراک گذاري مطلب