تاریخ : جمعه، 2 اسفند ماه، 1387
موضوع : اخبار داخلي

استاد رضا رضايي : هنوز هم حريف مي طلبم !




رضا رضايي :

هنوز هم حريف مي طلبم !

رضا رضايي اهل چاي نوشيدن و گپ زدن است. اين را ظاهرش به ما نمي گويد. چيني همواره بر ابرو دارد گه شايد يادگار دوران شطرنج بازي حرفه اي اوست. اگر چه هنوز هم در گوشه اي از دفتر كارش، شطرنجي چيده و حريف مي طلبد و اگر حريف هم در نزد و داخل نيامد، خود مهره اي جابه جا مي كند و بعد هم مهره اي ديگر در مواجهه با خود.

رضا رضايي يك پسر 25 ساله دارد، اين را هم ظاهرش تائيد نمي كند. خيلي جوان تر از 52 سال به نظر مي رسد و وقتي در ميانه صحبت مي گويد كه پسرش نوازنده حرفه اي پيانو است و در كشور فنلاند در همين رشته تحصيل مي كند بايد تعجب مي كرديم كه سن و سالش را مي پرسيديم.

رضا رضايي مهندسي مكانيك خوانده، سال ها قهرمان و مربي شطرنج بودهو يك عمر ترجمه كرده است و اكنون مي توان به راحتي او را يك "مترجم حرفه اي" دانست. آنقدر حرفه اي كه وقتي نام رضايي را بر كتابي ببيني، كتاب را برداري و به انتخاب مترجم و متني كه به فارسي مي خواني اعتماد داشته باشي و همين ويژگي است كه وقتي در مقابل رضا رضايي مي نشينيم بي اختيار صحبت از كتاب مي شود و كارهايي كه در دست انجام دارد.

آن هم وقتي مي شنويم كه روزانه 12 ساعت كار مي كند و ترجمه. در ساعت 2.5 بعدازظهر كارم را شروع مي كنم و گاهي حتي ال 4.5صبح هم مشغول مي مانم.

رضا رضايي هم مثل عموم نويسندگان و مترجمان چند كتابي را در صف انتظار براي دريافت مجوز چاپ در وزارت ارشاد دارد. سهم رضايي چهار كتاب است. رمان "شاه، بي بي، سرباز" نوشته ولاديمير ناباكوف به مدت دو سال است كه در نوبت چاپ باقي مانده. كتاب شعله ها اثر مارگريت يورستار كه غير مجاز شناخته شد و ما هم گذاشتيم در كشوي ميز و خودمان مي خوانيم

كتاب ديگر جلد ششم و آخرين جلد از مجموعه جين آستين با عنوان "ترغيب" است كه نزديك شش ماه در ارشاد مانده و جوابي دريافت نكرده ايم.

كتاب "نقاشان مكزيك" كه يك كتاب مفصل تحقيقي-هنري چذاب است كه مدتي است در انتظار مجوز آن هستيم.

خيلي دوست دارم كه اين كتاب ها تا پايان سال مجوز بگيرد و حداقل در زمان نمايشگاه در دسترس مردم باشد. به رضايي نگفتيم اما انصافاً ما هم دوست داريم تا هم خواننده رمان ناباكوف باشيم و هم مجموعه شش جلدي جين استين را كامل در اختيار داشته باشيمو. اينها فهرست كتاب هايي بود كه از رضا رضايي در انتظار نوبت چاپ هستند اما چينش روي ميز كار او از كارهايي جدي كه در دست انجام دارد حكايت مي كرد، پرسيديم و پاسخ شنيديم :

"چاپ چهارم جوان خام نوشته داستايوسكي همين روزها بيرون مي آيد. كتاب "جاده زرين سمرقند" هم در انتظار صحافي است و به زودي منتشر مي شود"

 

يك متن تايپ شده حجيم هم روي ميز كار رضايي خودنمايي مي كند "اين كتاب يك مجموعه دو جلدي 900 صفحه اي است با عنوان "موسيقيدانان امروز و موسيقيدانان ديروز" نوشته رومن رولان كه مراحل نهايي را مي گذراند و نشر كارنامه با وسواس ويژه در تدارك انتشار آن است. از زمان نوشتن اين كتاب هم صدسال مي گذرد. دايرة المعارف موسيقي را هم ترجمه كرده ام كه فرهنگ معاصر به زودي آن را منتشر خواهد كرد. اما كاري كه در حال ترجمه آن هستم كتابي است كه فعلاً عنوان آن را "هنر داشتان نويسي" ترجمه كرده ام كه منتقد بزرگ "ديويد لاج" آن را نوشته است. براي كارهاي آينده هم تعدادي كتاب در ادبيات كلاسيك انگلستان انتخاب كرده ام كه به مرور ترجمه خواهم كرد.

با رضا رضايي اگر بنشيني، چاي بنوشي و گپ بزني سوژه اول كتاب است اما جامعه و سياست هم مثل گپ و گفت ديگري آرام و بي اختيار پاي خود را به بحث باز مي كند و اينجاست كه مي توان فهميد اين آقاي مترجم بسيار فرد خوشبيني است، خوشبين به آينده "به نظر من نوعي غلغله و پتانسيل در جامعه جوان ايران وجود دارد كه گاهي خود را در آثار هنري نشان مي دهد و گاهي در عرصه كتاب و حتي روزنامه نگاري. اين جوشش حاكي از يك اتفاق فرهنگي است و من واقعاً معتقدم كه در ايران يك رنسانس فرهنگي در حال وقوع است و نشانه هاي آن را به راحتي مي بينيم. اقبال به تاريخ بيشتر شده و حجم كارهاي تحقيقاتب و پژوهش بالا رفته و اينها نشانه مهمي است. منكر سطحي نگري ها نيستم اكما طبيعي  است كه به موازات كارهاي عميقف كارهاي سطحي هم انجام شود. پس به آينده بسيار خوشبين هستم.

رضا رضايي اگر چه نشانه هاي يك رويداد فرهنگي را مي بيند و بر آن تاكيد مي كند اما بزرگترين ضعف در روند آنچه رنسانس فرهنگي مي ناميد را وضعيت دانشگاههاي ايران مي داند. "احساسم اين است كه دانشگاه ها تنها به ماشين توليد مدرك تبديل شده و اگر فضاي آموزشي ما اصلاح مي شد، جنبشي كه از آن صحبت مي كنم بيشتر خودنمايي مي كرد. ما الان نوك كوه يخ را مي بينيم و باقي آن زير آب است."

و اما مثالي كه رضايي براي شرح بهتر صحبت هايش مي زند : "من مسافرت زياد رفته ام و به 30 كشور سفر كرده ام. در هيچ شهري و كشوري اين تعداد جوان نديده ام كه ساز به دوش در خيابان و اتوبوس و تاكسي در حال رفت و آمد باشند. اين پديده را فقط در تهران و شهرهاي بزرگ ايران مي بينيد. اين تصوير به معني جدي گرفته شدن موسيقي در ميان نسل جوان است. من البته نمي گويم كه همه اينها موسيقيدان مي شوند اما حتماً يك تحول فرهنگي اتفاق مي افتد. علايق فرهنگي بسيار در ايران پررنگ شده و چند سال ديگرثمرات آن را مي توان شاهد بود.

با تمام اين اميد و خوشبيني اما منتقد فضاي فرهنگي هستم و معتقدم كه هنر پاپ اكنون در حال غلبه بر هنر اصيل است."

با يك پرسش درباره اوغات فراغت و تعطيلي از رضايي فضاي بحث را عوض كرديم. مي خواستيم از كتاب هايي كه جديداً خوانده و فيلم هايي كه اخيراً ديده با او صحبت كنيم.

آخرين كتابي كه چيست، دست مي برد و كتاب "مجموعه مقالات" ترجمه عزت اله فولادوند را بر مي دارد و مي گويد : "تعدادي از اين مقالات را خواندم و گهگاه كه در ميان كار خسته مي شوم آن را دست مي گيرم و مي خوانم.

كتاب ديگري كه اخيراً خواندم و لذت بردم رمان "رازي در كوچه ها" نوشته فريبا وفي است. اين اواخر كمتر فرصت فرصت مطالعه جدي كتاب هاي فارسي را داشته ام. با اينكه رضايي از كمبود وقت و فشردگي زمان با ما صحبت مي كرد. اما بازهم جرات كرديم و پرسيديم كه آيا در اين آمد و رفت زمان فرصت فيلم ديدن هم دارد يا خير.

حدس مان درست بود. او بسيار كم فيلم ي بيند و فيلم ها را هم كاملاً گزينشي انتخاب مي كند :

"بيشتر فيلم هاي كلاسيك تاريخ سينما را دوست دارم و علاقه اي به فيلم مد روز ندارم.

آخرين فيلمي كه ديدم فيلم “Damned” اثر ويسكونتي است كه براي چندمين بار آن را ديدم. اين فيلم مثل يك رمان كلاسيك است كه مي توان بارها آن را ديدم.

اين فيلم مثل يك رمان كلاسيك است كه مي توان بارها آن را ديد. كلاً سينماي دهه 60 و 70 ايتاليا را خيلي دوست دارم. اين سينما رئاليست است و دوره كشف هاي زياد در عالم سينما و هنر است. يك موج قوي بود كه فليني، ويسكونتي و پازوليني آن را هدايت كردند و من هم مجذوب آن بودم.

فيلم هاي دهه 20 و 30 آلمان را خيلي دوست دارم. مثل فيلم "متروپوليس" و "دكتر كالياري" كه مثل يك رمان كلاسيك داستايوسكي  است كه مي توان بارها ان را خواند.

چون براي فيلم ديدن وقت كمي دارم بايد حتماً مطمئن باشم كه فيلم خوبي باشد."

با اين صحبت ها فهميديم كه رضايي فيلم ايراني هم به ندرت مي بيند و مثالي هم براي ارائه ندارد. در پي اين صحبت ها تنها يك پرسش در ذهن مي آيد كه خانواده رضايي چگونه با اين كمبود وقت او كنار مي آيند و او هم خندد و نمي دانيم چندمين سيگار را روشن مي كند و بعد : "من فقط يك پسر 25 ساله دارم كه پيانيست است و اكنون در فنلاند تحصيل مي كند.همسرم هم كه شاغل است و شكايتي هم ندارد"

پيانيست شدن پسر رضايي شايد متاثر از روحيه كلاسيك پسند پدر است كه البته وقتي با او مطرح مي كنيم تلويحاً تاييد هم مي كند.

علاقه رضايي به كلاسيك ها ما را قلقلك مي دهد تا از او درباره بهترين و تاثير گذارين كتاب هايي كه خوانده بپرسيم.

سوال سخت را مي پرسيم، چند لحظه سكوت مي بينيم و بعد آرام : "آدم در هر برهه از زندگي از كتاب خاصي تاثير مي گيرد. در جواني به شدت شيفته داستايوسكي بودم و آثار او را با لذت مي خواندم.

يادم مي آيد كه در زمان نوجواني وقتي براي اولين بار كتاب جنايات و مكافات را در دست گرفتم، اصلاً نتوانستم بنشينم و تا صبح راه رفتم و آن را يك شبه تمام كردم. بعدها كه سنم بيشتر شد و مسائل ديگر در ادبيات برايم مهم شد، خيلي به ناباكوف به دليل فن نويسندگي او علاقه مند شدم و فكر مي كنم كه استاد مسلم داستان نويسي است.

كتاب ديگري كه خيلي روي من اثر گذاشت و تمام كارهايم را تعطيل كردم و ان را ترجمه كردم كتاب "شعله ها" اثر مارگريت يورستار بود كه چد ماه زندگي عادي نداشتم و تمام حواسم به آن جمع بود. اين كتاب متاسفانه مجوز نگرفت اما من آن را براي دلم ترجمه كردم"

رضايي اما شيفتگي دوران نوجواني به داستايوسكي را ديگر ندارد اگرچه تائيد مي كند كه "جين استين" هم نويسنده محبوب اش نيست. اما نويسنده بزرگي است!

گپ و گفت با رضا رضايي كه به پايان مي رسد فرصتي است تا شنواي توصيه هايش باشيم درباره انتخاب كتاب و نويسنده هايي كه كمتر شناخته شده اند. پس يك چاي به ليوان مي ريزند و گپ و گفتي دوباره آغاز مي شود اين بار شخصي و نه عمومي !

منبع : روزنامه اعتماد ملي

 

 مطالب مرتبط :




منبع این مقاله : :.: سايت تخصصي شطرنج ايران / Iranian Professional Chess :.
آدرس این مطلب : http://www.achmaz.ir/1005/استاد-رضا-رضايي-:-هنوز-هم-حريف-مي-طلبم-!/