سفرنامه هندوستان
مسابقات قهرماني رده هاي سني آسيا
چهارشنبه (6 آگوست)
به قلم رضا مهدی پور
ديشب شاممان را در ليورپول نام محلي در هتل و در نزديكي واگن هاي معروف سرو كردند. همچنين از سوي برگزار كنندگان مراسم شعبده بازي جالبي نيز در كنار ضيافت شام برپا شده بود ...
نكته جالب اينكه غذاها كه روز به روز بهتر و قابل خوردن تر مي شد ديشب به شدت تند و غيرقابل خوردن بود ... مسئله موقعي غم انگيز تر مي شود كه هندي ها در سلف امشب جوجه كباب لذيذي طبع ميل ايراني ها تدارك ديده بودند كه متاسفانه به علت تندي حداقل براي من قابل خوردن نبود ...
اين مسئله من را به ياد داستان روباه و لك لك انداخت ... يك بارهم سرآشپز خوش ذوق هندي در ناهار ديروز برايمان حلواي ايراني درست كرد ... كه متاسفانه با طعم فلفل بود !
صبح مي شود ... تا ساعاتي ديگر دور ششم آغاز خواهد شد ... در سلف صبحانه كلي به بچه هايي كه دور پيششان را باخته اند روحيه مي دهم و با آنها شوخي مي كنم ...
با گرفتن عكس از بعضي از قهرمانانمان هم كه در اين مسابقه با بدشانسي مواجه شده اند به آنها ثابت مي كنم كه همچنان برايمان قابل ارزش و احترام هستند ...
و اما دور ششم براي اولين بار با چند دقيقه تاخير آغاز مي شود ... زيرا كه سرداور مسابقات با ميكروفون مشغول صحبت با بازيكنان و گوشزد كردن برخي نكات است ... پس از آن نيز افشين در اقدامي شايسته ي تحسين ميكروفون را مي گيرد و براي بچه ها گفته هاي سرداور را به زبان فارسي ترجمه مي كند ...
در رده 8 سال، ديدار فضايي نيما شيراني و محمدحسين ترشيزي به نفع نيما به پايان رسيد. عجيب اينكه هربار كه بر سر بازي مي رفتيم برتري با طرفي بود ... يادم است يك بار محمدحسين مي توانست وزير نيما را بزند اما يك مهره ديگر را زد!
اما از همه جالب تر اين ماجرا بود كه من نام آن را "دست بر صورت در برابر دست بر سر" گذاشتم !!!
در لحظه اي از بازي محمدحسين براي نيما دام گذاشت و قيافه اي ناراحت و پشيمان به خود گرفت ... درست در لحظه اي محمدحسين دو دستش را به علامت پشيماني بر روي سر مي برد نيما با سرعتي برابر با سرعت نور مهره حريف را زد و در دام افتاد ! حالا نيما يك رخ كامل عقب مي افتاد و بازي به اين شكل است : محمدحسين يك وزير و دو رخ و چند پياده و حريفش نيما يك وزير و تنها يك رخ و چند پياده ...
چند لحظه بعد نيما نيز در يك اقدام انتقامي دامي براي محمدحسين مي گذارد و اين بار او دو دستش را به نشانه اشتباه فاحش روي صورتش مي گذارد ... حالا اين محمدحسين است كه دام را مي پذيرد و بدين ترتيب وزيرش از وزرات بركنار مي شود! مسئولين بولتن مسابقات هم آنقدر اين بازي برايشان عجيب و باورنكردني بود كه هركاري كردند تنوانستند بازي را به صورت صحيح وارد رايانه كنند و بعد از درج چند حركت به كل بي خيالش شدند !
محمد امين هم پس از قبول دو باخت متوالي، در اين دور در برابر نماينده اندونزي به پيروزي رسيد ...
در رده 10 سال شاهين روي ميز يك در برابر رضا به پيروزي مي رسد و صدرنشين مي شود ... بدين ترتيب رضا در عين شايستگي از كورس قهرماني باز مي ماند ... كلاً به سبك بازي رضا بسيار علاقه دارم و مطمئن هستم كه در صورت پيگيري صحيح شطرنج روزي از شطرنجبازان بنام ايران خواهد شد ...
قهرمان دختران 8 ساله جهان و آسيا "ژانسايا عبدالمالك" هرچه در توان داشت گذاشت تا برتري اش را در برابر آريا اميدي به برد برساند ... اما مگر آريا به اين راحتي ها مي بازد !؟ بازهم آريا با سبك خاص خودش بازي را به تساوي مي كشاند ...
محمدرضا اصغرزاده هم با غلبه بر قهرمان 8 ساله هاي پسران جهان از ويتنام به كورس قهرماني باز مي گردد ... در پايان اين دور شاهين با 5 امتياز مقتدرانه در صدر است و آريا با 4.5 در مكان دوم قرار دارد ...
در رده مشكل 12 سال سيدخليل هند را برد، محراب با هند مساوي كرد و فربد به قزاقستان باخت و اميرمسعود قرقيز را شكست داد.
در رده 14 سال پويا ايدني يك هندي 2235 را به زيبايي هرچه تمام تر مغلوب كرد و حالا با 4.5 امتياز در رده دوم قرار دارد ... نيما هم در مصاف با ديگر نماينده كشورمان كاوه پيروزي مي رسد ... برديا هم همانند عارف در رده 16 سال نماينده سريلانكا را مي برد ...
> هر روز صبح بيست دقيقه ام را صرف بيدار كردن و نازكشيدن برديا و محراب مي كنم!
در بخش دختران و در رده 10 سال كيميا با هزار اميد به روي ميز دو در برابر نماينده ويتنام فرستاده مي شود ... اما وي كه اصلاً تمركز لازم را نداشت در كمال ناباوري در حركت هفتم يك اورولوك فاحش مي كند و با باختش در كمتر از يك ساعت رسماً از كورس قهرماني باز مي ماند ... متاسفانه اين وقايع به عدم تمركز كاوه كه كمي آنطرف تر در حال بازي است كمك شاياني مي كند ...
در ديگر ديدارهاي اين رده نيز نازنين و نگار قزاق و هند را شكست مي دهند ...
> نمايي از شطرنجباز هند كه قبل از شروع مسابقه اش به دعا مي پردازد
در رده 12 سال درسا يك هندي را مي برد و مهرناز با سريلانكا مساوي مي كند ...
در رده 14 سال سادات خادم با غلبه بر نماينده قدرتمند هند 5 امتيازي شد و با ديگر با شطرنجباز كشور ميزبان مشتركاً در صدر قرار گرفت. زهرا آزادواري كانديداي استادي ويتنام را برد و ناديا باقري طالقاني با نماينده كشور ميزبان مساوي كرد.
> سارا در اين دوره از مسابقات بسيار مسلط (مخصوصاً در مرحله شروع بازي) ظاهر شده است
در رده 16 سال هم ميترا كه كمي قبل از شروع بازي استرس داشت با تساوي در برابر بخت نخست قهرماني مسابقات استاد فيده نيرومند ويتنام كه از قضا در دور اول مغلوب مينو شده بود 3.5 امتيازي شد. درصورت باخت ميترا تقريباً همه چيز براي او تمام مي شد ...
مينو نماينده تركمن را برد و هانيه كه حال مادرش اصلاً خوب نيست قزاقستان را شكست داد ... خوشبختانه در كاروان اعزامي امسال 5 پزشك وجود دارد ... خانم دكتر شيراني مداواي خانم خلجي را به عهده مي گيرد ...
بلافاصله پس از دور ششم سپاه 76 نفره ايران به سمت تالار ناهار يورش مي برد ... عصر ديگر بازي نيست ... قصد دارم براي اولين بار از هتل خارج شوم ... با مدت زمان كمي كه وقت دارم سفر به تاج محل مهمترين هدف سفرم به هند (!!) ميسر نيست ... تاج محل كه در آكرا واقع شده با ما در روز تعطيل سه ساعت و نيم و در روز غير تعطيل به لطف ترافيك مشهور هند شش ساعت و نيم فاصله دارد ... پس به مركز خريدي كه خيلي تعريفش را شنيده ام مي روم ... همراه چند نفر از ديگر متقاضيان خريد از هتل خارج مي شوم و دم در هتل منتظر تاكسي هستيم ...
به زحمت دو سه تا از اين موتور سه چرخه هاي معروف هندي كه اگر اشتباه نكنم به آن "ديكشا" گفته مي شود نصيبمان مي شود ... به او مي گوييم كه قصد رفتن به "ساكت شاپ سنتر" را داريم و پس از طي كردن هزينه كرايه سوار مي شويم ... البته مجبوريم در هر ديكشا سه نفر سه نفر سوار شويم ... من با دو نفر از باتجربه ها كه در استراحت قبلي به آنجا رفته اند سوار مي شوم ... خيلي دوست داشتم كه يك روز سوار يكي از اينها ديكشاها بشوم ...
در راه فقر مردم هند را به چشم مي بينم و حالا ديگر همه چيز برايم ملموس تر از گذشته است ... نگرشم به زندگي به شدت در حال عوض شدن است ... در بعضي از نواحي هند عده اي در كنار خيابان به دنيا مي آيند ... در كنار خيابان زندگي و ازدواج مي كنند و در نهايت در كنار خيابان مي ميرند ...
پس از گذشت بيست دقيقه يا شايد نيم ساعت سواري هنوز منتظر هستم كه جاهاي خوب و مدرن هند را رويت كنم كه راننده مي گويد اينجا City Walk است ... در مي يابم كه اسم اين محله ساكت است نه اين مركز خريد ... بيرون را مي بينم كه در كنار خيابان مخروبه اي كه در آن قرار دارم كمي آنطرف تر چند ساختمان و برج زيباي مدرن مي بينم ... با خوشحالي پياده مي شوم ...
دم در مثل همه، ما را با وسايل الكترونيكي مي گردند ... از يكي از درهاي مجموعه وارد مي شويم ... واي ... باوركردني نيست تنها و تنها يك در، من را از دنيايي به دنياي ديگر مي برد ... همه مغازه ها و داخل پاساژ به شدت مدرن و زيباست ... همه خريداران نيز بسيار شيك پوش و متمدن به نظر مي رسند ...
چه مارك هايي در اينجا شعبه دارند !!؟ نايك با 40 درصد تخفيف ... پوما، آديداس و ريبك نيز همچنين ... واي ... بنتون 50 درصد تخفيف مي دهد !!
اوه ... لي وايز، تامي و بوسيني هم آنطرف تر است ... اسپريت، گس، جيورديانو، نكست، سوآچ، تيسوت، لروس، مانگو، كلينيك، مدل آرت، ريموند و مك هم هستند ...
حالا ديگر بعضي از مارك هاي معروف ديگر مثل مادركر، اوليور و حتي دبادي شاپ را حتي نگاه هم نمي كنيم ! هرچيزي كه فكر كنيد در اين پاساژ سه طبقه وسيع و مجلل كه انگار ته ندارد مي توانيد بخريد ...
در فروشگاه لروس كه بودم تلفنم زنگ خورد ... شماره اصلاً آشنا نبود ... با كنجكاوي تلفن را برداشتم و سلام كردم ... شخصي كه پشت خط بود به گرمي با من سلام كرد و خود را كوثري معرفي كرد ...
در طول هر هفته تماس هاي زيادي در جهت دلگرمي به اينجانب بابت سايت انجام مي پذيرد اما اين يكي فرق داشت ... آقاي كوثري از طرفداران پروپا قرص آچمز بود كه از لندن سفرنامه هاي هندوستان سايت را پيگيري مي كرد ... از همين جا از دلگرمي ايشان صميمانه سپاسگذاري مي نمايم و براي ايشان آرزوي موفقيت مي كنم.
هنوز در City Walk هستم و دلم نمي آيد به اينجا را ترك كنم ... بچه ها كه فردا صبح بازي دارند به همراه خانواده هايشان در ساعت 8:30 به همراه افشين و خانم كريمي فرد به هتل بازمي گردند ... همه به هتل برمي گردند به غير از من كه مغازه هاي معروف را دانه به دانه مي گردم. از مارك هاي معروف خريدهاي خوب و به قيمتي مي كنم. در ساعت 9:15 دقيقه شب به همراه كلي خريد يك ديكشا مي گيرم و به سمت هتل مي روم ...
به هتل كه مي رسم درسا كه نمي دانم چرا از ديدن خريدهايم شوكه شده از من عكس مي گيرد ...
رضا مهدی پور
عده اي هم تقاضا مي كنند كه خريد هايم را ببينند ... پس رونمايي از خريدهايم به سمت تالار شام مي روم. هنوز عده اي در حال خوردن شام هستند ... عده اي هم در لابي كه از آن به تازگي رد شدم در حال تدارك براي حريف هاي فردا ... فردا دور هفتم و دور سرنوشت سازي است ...
رضا مهدی پور شطرنج رضا مهدی پور شطرنج رضا مهدی پور شطرنج