اين روزها شطرنج در زندگي روزمره تان چه جايگاهي دارد؟ هنوز هم مرتب بازي مي كنيد؟
اين سؤال آزارم مي دهد چون شطرنج را براي سرگرمي بازي نمي كنم. براي من بازي شطرنج يعني مبارزه، يعني تعهد كامل. شطرنج براي من يعني آماده شدن براي رفتن به جنگي بي رحمانه با رقيبم. حالا اين كه بخواهيم جايگاه شطرنج را ارتقا ببخشيم، ديگر بحثي متفاوت است كه تعهد خودش را مي طلبد. اينجا در آمريكا، مثل هر جاي ديگري در دنيا، از بروكسل گرفته تا سنگاپور، از آفريقاي جنوبي گرفته تا كرواسي... شطرنج جزو لاينفك زندگي من است و طبيعي است كه هر روز با اين ورزش سر و كار داشته باشم. البته اين روزها در برنامه ام آموزش دادن جوان هاي آمريكايي براي پيشرفت در شطرنج را گنجانده ام چون وقتي خودم بچه بودم، به خوبي تأثير داشتن يك مربي خوب را دانسته ام.
رقابت شما با "آناتولي كارپف"، فرصت باورنكردني در اختيار دنياي شطرنج گذاشت تا اين رشته در رسانه هاي مختلف ديده شود. 10 سال بعد از اين كه شطرنج را به صورت حرفه اي كنار گذاشته ايد، از شما به عنوان سرشناس ترين قهرمان دنيا ياد مي شود. فكر مي كنيد به هدف تان كه افزايش مخاطبان شطرنج بود، رسيديد؟
من موفق شدم براي سال هاي زيادي توجه رسانه ها و مردم را به شطرنج معطوف كنم ولي نبايد هيجاني كه در سراسر دنيا درباره اين بازي وجود داشت را ناديده گرفت. مورد ويژه اين موضوع به سال 1972 بر مي گردد كه "بابي فيشر" آمريكاي [با بوريس اسپاسكي از شوروی] مسابقه شطرنج داد. آن رقابت چيزي فراتر از شطرنج بود و به عنوان يكي از شاخصه هاي فراموش نشدني يك جنگ سرد از آن ياد مي شود. پسر بروكليني (فيشر) مقابل ثمره پرقدرت ماشين شطرنج شوروي نشست .بعدها هم كه نوبت من رسيد تا مقابل "كارپف" مسابقه بدهم. آن مسابقه جنگ بين "كارپف"، نماد سيستم شوروي با من بود كه نماد اصلاحات و تغيير بودم. اتفاقاً آن رقابت همزمان شده بود با اوج گيري گورباچف و پرستوريكا. به همين خاطر است كه حالا مي بينيم كسي قهرمان اين روزهاي دنياي شطرنج [مگنوس كارلسن] را نمي شناسد و من از اين بابت ناراحتم. بايد مسابقات بزرگ و ورزش كاران بزرگ اين رشته در كانون رسانه ها قرار بگيرند تا علاقه مردم بيشتر شود و بيشتر از فوايد شطرنج آگاه شوند.
شما جوان كه بوده ايد، گفته ايد شطرنج به خودي خود برایتان يك هدف نيست...
خب حق با من بود! اگرچه حس ميكنم براي بازي شطرنج متولد شده ام ولي هميشه مي دانستم دنيايي فراتر از شطرنج وجود دارد... من زمان بسيار خوبي براي خداحافظي از دنياي شطرنج انتخاب كردم؛ هميشه در شطرنج در اوج بودم ولي عميقاً مي دانستم كه بايد كار ديگري كنم، از طرفي قادر شدم خالق ايده هاي خاص خودم هم باشم.
شما مي گوييد هيچ ورزشي خشن تر از شطرنج نيست...
هر دست شطرنجي كه بازي مي كني، براي مسلط شدن بر رقيب است. وقتي در يك بازي كه جنگ هوش در ميان است ببازي، ممكن است اثراتش خيلي خشن تر از يك بازي اي باشد كه در آن تقابل فيزيكي وجود دارد. باختن در شطرنج يعني اين كه كاملاً توسط فرد ديگري تحت سيطره هستي. به هرحال بحث شطرنج زماني كه من بازي مي كردم، بيشتر از برد و باختش جنبه زنده ماندن داشت. بعضي از رقبايم واقعاً از من هراس داشتند. براي من هر دست شطرنج يك مبارزه تازه بود پس بايد مدام مي جنگيدم.
در سال 1985 در اولين رقابت جهاني تان مقابل "آناتولي كارپف"، 5 بر صفر عقب افتاديد. شما با اين حال نتيجه را 5 بر 3 كرديد ولي بعد از 48 دست مسابقه اي كه بيش از 5 ماه طول كشيد، آن مسابقه منحل شد. به نظر شما "كارپف" برایتان در حكم يك مربي شخصي بود ...؟
بله؛ مي توانيم از دشمن مان هم درس بگيريم. در آن مسابقه كه هر كس 6 پيروزي به دست مي آورد برنده ميشد، من اشتباهات زيادي كردم ولي براي زنده ماندن توانستم شيوه بازي ام را عوض كنم و قدرت روحي ام را هم به رخ حريف كشيدم. مطمئناً من از "كارپف" كه قهرمان دنيا بود، درس ياد گرفتم. آن مسابقه تجربه بي نظيري براي من بود و باعث شد شخصيتم را قوي تر بسازم. وقتي نتيجه بازي 5 بر صفر شده بود، ديگر چه شانسي براي زنده ماندن داشتم؟ ولي همه ديدند كه من زنده ماندم.
مگر چه درسي از آن مسابقه گرفتيد؟
آن مسابقه نمايش بي رحمانه اي از ضعف "كارپف" بود؛ اين كه توانايي به پايان رساندن كاري را ندارد... همه مسابقاتي كه بعد از آن با او داشتم، رقابتي سخت و دشوار بود ولي هميشه اين من بودم كه مسابقه حساس تر را مي بردم، هميشه. البته او خيلي شطرنج باز قوي اي بود، فقط شايد مشكلش اين بود كه هضم قهرماني دنيا بدون شكست دادن "بابي فيشر" برايش كار دشواري بود. اصلاً شايد اين انتقام الهه شطرنج بود؛ "كارپف" نتوانست "فيشر" را ببرد، او شكست خورد.
در آن دوره خفقان شوروي، شما روحيه اي آزاد داشتيد. اين روحيه را از كجا به دست آورده بوديد؟
از تحصيلاتم. پدرم از رژيم شوروي خيلي راضي نبود. وقتي او مُرد، من 7 سالم بود. برادرش عمو لئونيد به من كمك كرد شرايط سياسي را بياموزم. از طرفي مادر پدرم كمونيستي خالص و سرسخت بود. خيلي زياد در خانه درباره مسائل سياسي حرف مي زديم و بحث هاي زيادي در اين مورد سر مي گرفت كه من از اين خلال مي توانستم ضعف هايي كه سيستم دارد را بشناسم. البته اين شانس را هم داشتم كه توانستم در سن 13 سالگي به لطف شطرنج به كشورهاي ديگر سفر كنم. من كتاب هاي زيادي خواندم و درباره هر داستاني مي دانستم. نياز بود كه هميشه ذهن منتقدي داشته باشم؛ اين طور نيست كه هميشه فقط خيلي مفت و مجاني بخواهي چيزي را بپذيري. احساس مي كردم همه چيزهايي كه خوانده ام، نياز به آناليز دارند. فكر مي كنم هميشه بايد به كنكاش اخبار و اطلاعات پرداخت تا بتوانيم به مورد جديدي برسيم؛ به چيزي كه بينش خاص خودمان نسبت به دنيا را نشان دهد.
منبع: خبر ورزشی
Garry Kasparov Anatoly Karpov lequipe France Chess Champion