چراغ روشن شطرنج ایران

«آچــــــــمز»
چراغ روشن شطرنج ایران
به قلم استاد "محمد زارعی"

جام جهانی 2017


Levon Aronian  Chess World Cup
آرونیان، قهرمان جام جهانی

همه از یک خانواده ایم


ااا











ا

بخش ایران در سایت نتایج

اپلیکیشن های شطرنج

ا
چس 24 [شطرنج 24]
یک اپلیکیشن عالی شطرنجی
Chess24 Application
ا


 بازی با مگنوس کارلسن
Play Magnus Application


 پلی چس آنلاین 

PlayChess Application

 فریتس (نسخه اندروید) 

اپلیکیشن فریتز شطرنج


استوکفیش

Stockfish Application

چس:  آی او اِس - اندروید

 Chess.com Application 


فالوچس:  آی او اِس - اندروید

Follow Chess Application


شطرنج شردر 

Shredder Chess Application

تاکتیک های شطرنج (iOS) 

Chess Tactics Application


ساعت شطرنج
آی او اِس - اندروید

Chess Clock Application
سایر اپ های شطرنجی

سه باور غلط در شطرنج

سه باور غلط درباره ی شطرنج
برگردان از "رامان رامتین"

نابغه ی دوران



الکساندر آلخین، نابغه ی دوران

با تشکر از "غلامرضا خواجویی نژاد"

اینستاگرام آچمز
گشایش پارسی



گشایش پارسی

به کوشش "مهدی دوستکام"

آچمز در آپارات

Chess.com

چس بمب

تست

روزنوشت هاي من: مارها، لك لك ها و قورباغه ها!

 

روزنوشت های من ...

مارها ، لك لك ها و قورباغه ها !

 



 

به نام خالق عشق و انديشه ...

 

قبل از هرچيزي ...

اين را مي گويم كه گفته باشم ...

نادر ابراهيمي در كتاب "چهل نامه كوتاه به همسرم" در نامه آخر نوشته است :

اين را پيش از ما بسيار گفته‌اند، باورکن ! هرکس که کاري مي‌کند، هر قدر هم کوچک، در معرض خشم ‏کساني‌ست که کاري نمي‌کنند. هر کس که چيزي را مي‌سازد - حتي لانه‌ي فرو ريخته‌ي يک جفت قمري را - منفور همه‌ي کساني‌ست که اهل ساختن نيستند. و هر کس که چيزي را تغيير مي‌دهد - فقط به قدر جابه جا کردن ‏يک گلدان، که گياه درون آن، ممکن است در سايه بپوسد و بميرد ـ بايد در انتظار سنگباران همه‌ي کساني باشد که ‏عاشق توقف‌اند و ايستايي و سکون.‏

... و بيش از اين‌ها، انسان، حتي اگر "حضور" داشته باشد و بر اين حضور مصر باشد؛ ناگزير، تير ‏تنگ‌نظري‌هاي کساني که عدم حضور خود را احساس مي‌کنند، و تربيت، ايشان را اسير رذالت ساخته، به او ‏مي‌خورد."

بودم اما نبودم ... آري ... چندوقتي نبودم ...

اينكه در شطرنج با عادل فردوسي پور فوتبال يا مهران مديري صدا و سيما و يا حتي داريوش فرضيايي (عمو پورنگ) در برنامه كودكان! مقايسه مي شوم بيش از پيش بر سختي كارم افزوده است ...

كليد صفحه ام براي نوشتن روزنوشت بدجوري خاك گرفته بود ...

علت را نپرسيد كه علت ها دارم ... چه وصله هايي كه چسبيده نشد ... گفتيد اين هم مثل بقيه ...

توصيه ها، خواهش ها و نصيحت هاي زيادي شد ... ترساندنم از بس اين دور و بري ها ... گفتند بچه !  دلت براي اخراج شدن تنگ شده ... احمق جان ... چه اورلوك بزرگي كردي ... طرف تا 40 سال ديگه هم ولت نمي كند ... اصلاً تو مي داني مافيا يعني چه !؟ تو از اولش هم تنت مي خواريد ... اما نه ... دليل اين ها هم نبود ... فقط يك علت داشتم ...

ننوشتم كه اگر در المپياد جهاني چهلم شديم نگويند اين نوشت و ما خوانديم و باختيم ... !

حيف شد ... چقدر شيرين بود برنز باارزش و رويايي بازيهاي فكري و چقدر تلخ اين درسدن كوفتي آلمان ...

كاشكي همام دور اول كه تمام شد مسابقه به پايان مي رسيد ...

اوه ... ياد آن روزنوشت آخري افتادم ... عجب حماقتي كردم من ... اگر اين همه تائيد و تشويق به دلايل سياسي و باند بازي جاي خود را به تنبيه و تهديد داده بود الان چه مي شد !؟ دفعه بعد كه خواستم از اين مطلب ها بزنم حتماً با كسي، بزرگي چيزي مشورت خواهم كرد ... خوب نيست كه در اين سن در بين مافياي مخوف شطرنج له شوم !

تنها پيشكسوتي كه راجع به مطلب قبلي به بنده اظهار نظري نكرد استاد سالور بود كه بيشتر به فكر آشتي دادن بود تا مبحث مهم علت نگارش ...

بگذريم ...

آري ... بزرگترين هماورد ورزش زيباي شطرنج يعني المپياد جهاني تمام شد ... بد جوري عزا گرفته ام ... مي گوئيد چرا !؟

طبق معمول هميشه پس از اينكه المپياد به پايان مي رسد و سفرها ته كشيده و چمدان ها پس از دور دنيا در 80 روز باز مي شود دعواها شروع مي شود ... باز هم گفتيد دعوا بر سر چه !؟

حتماً داريد فكر مي كنيد، خوب معلوم است ديگر سفري نيست كه با آن كسي را ساكت كرد ... نه بابا ... اشتباه فكر كرديد ... دعواهاي بعد المپياد يك رسم قديمي است، مثل پارالمپيك بعد از المپيك ... به هيچ چيزي هم ربط ندارد ... باور كنيد !

البته مطمئناً دعواهاي اين دفعه با دفعه هاي قبل فرق خواهد داشت ... چاشني تند و تيز انتخابات رياست فدراسيون آنهم در اين اوضاع ... چه شود ...

اوه ... اين اواخر بعد سفرها چه اتفاقاتي كه نيافتاد ... چه عقلي كردم من كه ويتنام نرفتم ...

بعد از آن سفر كه تابحال از آن به اندازه 20 سفرنامه برايم نقل شده يكي از همكارانم درست دو روز قبل از مراسم عروسي اش عذرش خواسته شد ...

براي يكي ديگر پرونده ي حراستي به اين كلفتي {فاصله بين انگشت شصت تا انگشت كوچك دست راستم} درست شد و دو سه نفر هم بدجوري رفتند زير ضرب ... چه زيرابي هايي كه رفته نشد و زيراب هايي كه زده ...

البته عده اي معلوم الحال {منظور كساني كه حالشان معلوم است} گفتند كه اين كارها بخاطر منحرف كردن افكار است ... نمي دانم با اين نظر موافقم يا مخالف !!!

فقط مي دانم مدال هاي تيمي اين بچه هاي معصوم حتي اون طلاها در بين اين كشمكش ها رنگ باخت ...

از همه مهمتر ... ديگر كسي نگفت چرا علمائي قهرمان، چهارم شد ... همه گفتند آفرين چهارم شد ... باريكلا تو اين دو ماه دو بار قهرمان جهان رو برده ...

هيچكس به اين فكر نكرد كه اگر آريا اميدي، در دورهاي آخر آريا اميدي مي ماند الان از كدام كشور برايش دعوت نامه مي فرستادند ...

گفتم آريا ... فهميديد مربيش ارسلان زرين فام با چه مصيبتي راهي ويتنام شد ... يعني سهم گيلان يه دونه مربي هم نمي تونه باشه ...

هيچ كسي نفهميد غزل دست به چه كار بزرگي زد ... پوياي شكست ناپذير چش شده بود !؟  مگر امكان دارد ... ساراي ايران به سريلانكا باخت !!؟

4 از 5 صالح ميرزائي شد 5.5 از 11 !  سيد خليل ... امير كوثري نيا ... از همه مهمتر همايون توفيقي ... آخ ميترا حجازي پور ...

يك نفر كاملاً حرفه اي بود در مسابقات كه آنهم پوريا دريني ... كه مزد زحماتش را با كسب نورم استادي بين المللي گرفت ...

احمد عسگري زاده چقدر زحمت كشيد اما نشد ... چه كسي نقش طلائي كيميا مرادي را در كسب برنز تيمي فهميد !؟

مارال غايبي را چه كسي مي شناخت ... حالا بشناسيدش دارنده مدال برنز تيمي دختران 12 سال جهان را  !!!

آرين غلامي 8 ساله را با درجه بين المللي 2037 نبرده بودند !!؟  عجب ... پس اين فدراسيون بايد از چه كساني حمايت كند !؟

حتي كسي نفهميد چه شد كه شاهين لرپري زنگنه بدون مربي در اين رقابت ها به مقام ششم جهان رسيد ... اونم در سن 9 سالگي يعني سال ديگه هم باز مي تونه تو اين رده بازي كنه ... اصلاً مي دونستيد اين شاهين همون شاهيني ست كه در مسابقات قهرماني كشور بيستم شد !؟

حتي يكي نگفت چي شد كه چند تا از بچه هاي ايران به خاطر ندادن به موقع پول از قرعه كشي بيرون گذاشته شده بودند ... چند بار قرعه مون با اسرائيل عوض شد ... بعضي از بچه ها تا ساعت دو سه نصفه شب در خيابان ها چه كار مي كردند ... !؟

مي دانستيد بازيكن ايراني در دوري حساس و در تنگي زمان نمي دانست ساعت مسابقات را با كدام دكمه متوقف كند تا داور را بخواهد !!؟

اصلاً ويتنام رو بي خيال ... المپياد رو بگين ...  تيممان رفت و برگشت ... همه چيز هم طبق برنامه انجام پذيرفت ... با شعار شايسته سالاري چهلم و سي و نهم شديم !!!

جداً از وقتي اين گروه گزينشگر آمده بسيار اميدوار شدم ... ديگر روياي حضورم در تيم ملي كشور آرزوي دست نيافتني اي برايم به نظر نمي رسد !

چه اتفاق ها كه نيافتاد در المپياد ...  از همان اول كه حسين آريان‍‍‍ژاد كه اسمش به عنوان سرمربي تيم ملي بانوان رد شده بود در خانه ماند و مربي نونهالان سكان تيم ملي بزرگسالان را در دست گرفت !

معلوم نيست رئيس اسبق فدراسيون مهندس كامبوزيا چكار مي كرد در المپياد !  آن هم به دعوت شخصي رئيس فدراسيون جهاني شطرنج !

معمولاً وقتي آقاي هرندي بعد از سفر به فدراسيون نيايد ناراحت است ... من كه نديدمشان ...

آتوسا پوركاشيان كه استاد بزرگ شد وقتي وارد فرودگاه شد برخلاف انتظارش با شهر ارواح و فرودگاهي متروكه روبرو شد ... البته بماند كه حتي خانواده اش هم خبر نداشتند !

قرارداد آقاي عليرضا شفيعي به طرز عجيبي تمديد نشد !  عجب ...  اين هم از دسته گلي كه آقاي كامبوزيا به آب داد {منظور حضور غير منتظره ايشان در المپياد است ... آقاي شفيعي چندين سال است كه در دفتر آقاي كامبوزيا مشغول به كار است} ... دو حالت دارد ... يا شايعات درست است يا غلط ... كه در هر دو صورت آقاي شفيعي سربلند خواهد شد !!! يك نفر داشتيم كه كلي نظم و ديسيپلين با خودش آورده بود كه اونم رفت ... استاد عليرضا در قلب ما جا داري ...

آقاي هرندي هم كه فكر نكنم از اين به بعد بياد ... فكر كنم در عوض ايشون احتمالاً خودشون قراردادشون رو تمديد نمي كنن ...

ميترا حجازي پور به خاطر ناملايمات اخيري كه ديده است در سن 16 سالگي از تيم ملي خداحافظي كرد !!!

من كه باور نمي كردم ... چون واقعاً همواره از بازيهايش لذت مي برم ... اما وقتي ديدم در مسابقات نيمه نهايي شركت نكرد فهميدم كه اين ميترا مثل بقيه اهل حقه و كلك نيست و حرفش حرف است ...

دبيرمون هم به آلمان رفته بود ... البته شنيدم با هزينه شخصي !!!  كه هنوز از صحتش اطلاع ندارم ... بي خود نيست آقاي كريمي در دوره جديدي كه بعد از استعفاش به فدراسيون بازگشته ديگه اون دبير پرانرزي و فعال گذشته نيست ... مي شه گفت يه جورائي خسته شده ... شايدم بريده ... اميدوارم كه تولد آقا پسر گلش آبتين روحيه مضاعفي بشه براي ادامه كارهاش در فدراسيون ...  البته اين به شرطيه كه آقا آبتين شب ها بگيره مثل بچه ي خوب بخوابه كه آقاي كريمي صبح ها كامروا باشه ...

جالبه كه تو اين المپياد هم مدرك داوري فيده اينجانب تصويب نشد ... آهاي داوراي جوون ... اونهايي كه اهل زد و بند نيستين ... اونهايي كه نمي خواهيد كيلويي مدرك بگيرين ... بيش از 1000 مسابقه معتبر داخلي و بين المللي برگزار كنين آخرش مي شه اين ...

فكر مي كردم اين بار ديگه تو اين المپياد با همكاري، قول ها و مساعدت هاي آقاي كريمي و آقا مهرداد پهلوان زاده مدركمو بگيرم كه اشتباه فكر كردم ...

آره ... همه گفتند نگران نباش ... گفتند سه ماهه ديگه نمي دونم تو كدوم جلسه مدركت رو مي گيري ...

يادش بخير يادمه بچه كه بودم ... يكي تلفني داور بين المللي مي شد ... يكي يك ربعه دو تا فورم پر مي كرد و مي داد دست فلاني و مي شد داور بين المللي ... يكي بعد از گرفتن مدرك تازه به فرا گرفتن شطرنج مشغول مي شد !!!  طرح هر استان يك داور بين المللي بود ... اوه ... خدا كنه طرح داور فرسوده نذارن حالا ... يه عده اي هم كه فقط مدرك رو گرفتن قابش كردن گذاشتن لب تاقچه كه مهمون اومد پز بدن ...

فقط يك جور مي تونم اين قضيه رو حلاجي كنم ... اونم اينه كه ... اين مدرك يه جورائي گروئه كه من يه وقت موقع انتخابات شيطوني نكنم و بچه ي حرف گوش كني باشم !!!  گفتم انتخابات ...

رئيس تازه حالش خوب شده ... بلافاصله بعد از اينكه پاشون به ايران رسيد در بيمارستان بستري شد ... اونم چند روز  ...

"خبرگزاري مهر نوشت : ابراهیم مداحی که جزو مجروحان جنگ تحمیلی است، پیش از این پای چپ خود را مورد عمل جراحی قرار داده بود اما احساس درد شدید در ناحیه آسیب دیده وی را از هفته گذشته با مشکلات حرکتی روبه‌رو کرد. به همین دلیل مداحی روز گذشته بلافاصله پس از بازگشت به ایران به یکی از کلینیک‌های تخصصی تهران مراجعه کرد و درهمان جا بستری شد"

فكر كنم مهمترين دليلش ناملايمات عصبي باشه ... شنيدم كه تو درسدن بدجوري اذيت شده ...

ايشون جديداً بيشتر از قبل به فدراسيون مي يان ... حتي بيشتر از قبل به فكر كارها هستند ... اتاقشون هم هميشه شلوغه ...

اين چندوقته كه مسئول ماهنامه شطرنج و پيشكوست ترين داور ايران پاي ثابت جلساتشن ... البته پشت دربهاي بسته ...

اميدورام دقايقي از اين جلسات به تعيين مكان و زمان مسابقات رده هاي سني كشور اختصاص بيابد ... زمان كمي مانده به شروع مسابقات !  مسابقاتي كه معلوم نيست به چه منطقي قرار است در بهمن ماه برگزار شود ... به نظر بنده قهرماني كشوري كه معتبرين ترين اوپن نونهالان يعني فجر نونهالان را لغو كند اصلاً خوش آيند نيست ... همان بهتر كه مشخص نباشد ...

بقيه درهاي اتاق هاي فدراسيون هم كه مثل درهاي هيات شطرنج استان تهران !

رئيس هاي هيات يكي بعد ديگري دارند عوض مي شوند ... اين نشانه ي چيست نمي دانم ... {البته مي دانم خودم را زده ام به ...}

اوه اوه ... گفتم رئيس هيات ياد آقاي هدهدي رئيس هيات شطرنج استان تهران افتادم ... ببخشيد رئيس سابق !

انقدر ماجراي انتخابات اين بار هيات شطرنج استان تهران لوٍس و بي معني شده بود كه ناخود آگاه هميشه ياد اين داستان منوچهر احتراميان مي افتادم :

مارها قورباغه ها را مي خوردند و قورباغه ها غمگين بودند
قورباغه ها به لك لك ها شكايت كردند
لك لك ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند

لك لك ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه ها دچار اختلاف ديدگاه شدند
عده اي از آنها با لك لك ها كنار آمدند و عده اي ديگر خواهان باز گشت مارها شدند

مارها باز گشتند و همپاي لك لك ها شروع به خوردن قورباغه ها كردند
حالا ديگر قورباغه ها متقاعد شده اند كه براي خورده شدن به دنيا مي آيند
تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي مانده است

اينكه نمي دانند توسط دوستانشان خورده مي شوند يا دشمنانشان

بعد از 12 سال رياست، هدهدي چند روز پيش با نامه اي مواجه شد كه حكم سرپرستي آقاي زاهدي مضمونش بود ... نامه اي كه به تائيد رئيس فدراسيون هم رسيده ... عجيبه كه ايشون بارها حمايت صرف خودشون رو از آقاي هدهدي اعلام كرده بودند ...

آقاي زاهدي رو من خيلي وقته مي شناسم ... آدمه خوبيه ... نمي دونم آيا سابقه مديريتي دارند يا نه ولي اون موقع كه كوچولو بودم و مدت 5 سال در فدراسيون مسئوليت سالن، عضويت فدراسيون و برگزاري مسابقات را به عهده داشتم ... ايشون معمولاٌ هر روز بعد ازظهر ها تشريف مي آوردن و ساعت ها مشغول بازي مي شدن تا اينكه چراغ هاي سالن به علامت تعطيل خاموش شوند  ...

ما باهم چندبار بازي هم كرديم ... حتي ايشون چند دفعه لطف كردن و من رو تا دم خونه رسوندند ... اونجا بود كه از صحبت هاشون فهميدم با آقاي مرتضي محجوب رابطه ي صميمانه اي دارند ...

ايشون عاشقه شطرنجه ... مدرسه من درست بقل پارك لاله بود ... يادمه بعضي از روزها كه زنگ تفريح از مدرسه با بچه ها براي دقايقي يواشكي مي زديم بيرون، ايشون رو در حال بازي بر روي نيمكت هاي هميشه سبز پارك لاله مي ديديم ... پس بدونيد كه سرپرست هيات استان تهران كاملاً شطرنجيه ... حالا بايد ببينيم بعد از سرپرستي سه ماهه آقاي زاهدي در انتخابات چه اتفاقاتي مي افته ... البته معمولاً استان تهران سرپرست تعيين مي كنه براي راي آوردن در انتخابات ... به هر حال چه سه ماه چه سه سال ايشون كار سختي در پيش داره ... هر چي فكر مي كنم نمي تونم به ايشون تبريك بگم ... واقعاً با اين اوضاع هيات، بايد به ايشون تسليت گفت !

باور كنيد اوضاع خوبي نيست و همه چيز بي نظمه ... از روزي كه پس از يكي دوسال قهر با مسئولين، وارد هيات شدم قراردادي با من بسته شد كه حتي تا به اين لحظه يك ريال هم دريافت نكردم ...

اصلاً پول مهم نيست ولي اگه بشنوي يكي داره مي گه مهدي پور داره تو هيات بخور بخور مي كنه چه حالي كه نمي شي ...

باز هم ناخودآگاه اين جمله در ذهنم نقش بست ...

همیشه هستند کسانی که نمی خواهند پرواز تو را ببینند، تو به پرواز فکر کن نه به آنها ...

بقيه اش را اينجا بخوان !



ارسال شده در مورخه : شنبه، 30 آذر ماه، 1387 توسط admin  پرینت
کاربرانی که به این خبر امتیاز داده اند.(قرمز رأی منفی و آبی رأی مثبت):

مرتبط باموضوع :

 شاهكاري به نام دفاع لوژين  [ جمعه، 25 آبان ماه، 1386 ] 4726 مشاهده
 روزنوشت هاي من : به نام خالق عشق و انديشه  [ جمعه، 18 مرداد ماه، 1387 ] 2602 مشاهده
 در وقت هاي تلف شده به سر مي بريم ...  [ سه شنبه، 25 تير ماه، 1387 ] 1886 مشاهده
 روزنوشت : شرمنده كه خيلي بي آبرو نيستم !  [ دوشنبه، 24 تير ماه، 1387 ] 1964 مشاهده
 روزنوشت هاي من : يادم باشد يادم باشد ...  [ جمعه، 28 تير ماه، 1387 ] 2149 مشاهده
امتیاز دهی به مطلب
انتخاب ها

 فایل پی دی اف فایل پی دی اف

 گرفتن پرينت از اين مطلب گرفتن پرينت از اين مطلب

 ارسال به دوستان ارسال به دوستان

 گزارش این پست به مدیر سایت گزارش این پست به مدیر سایت

اشتراک گذاري مطلب